تعریف متکلمان امامیه و معتزله (عدلیه)
اصطلاحی که متکلمان امامیه و معتزله برای عدل مطرح کرده اند ، عام تر از معنای اول و خاص تر از معنای دوم است .
آنان صفت عدل را جامع ترین صفت فعلی ارزشی در نظر می گیرند که تمامی صفات ارزشی و مثبت را در بر می گیرد .
سید مرتضی می گوید : « سخن درباره عدل ، سخن درباره تنزیه خداوند از کارهای زشت و ترک کار واجب است » . (17)
شیخ طوسی می نویسد : « سخن در عدل ، سخن در این است که همه کارهای خدا نیکوست » (18) .
قاضی عبد الجبار معتزلی پس از آنکه معنای لغوی عدل را اینگونه بیان می کند : « توفیر حق الغیر و استیفاء الحق منه » . که همان معنای اول است ، در ادامه می گوید : و اگر در اصطلاح گفته شود که خداوند بلند مرتبه عدل است ، منظور این است که تمام کارهای او نیکوست و هیچ کار ناپسندی انجام نمی دهد و همچنین جایز نیست که او واجبات را ترک کند . (19)
در این اصطلاح ، افعال به دو قسم مثبت و منفی یا حَسَن و قبیح تقسیم می شوند ؛ به گونه ای که قسم نخست عادلانه ،
و قسم دوم ظالمانه در نظر گرفته می شود . بر اساس این اصطلاح ، «عدل» به معنای فضل ، و نخستین قسم عدل است که پیش از این مطرح شد .
به نظر می رسد متکلمان در این اصطلاح ، نمی خواهند عدل و ظلم را تعریف کنند بلکه مقصود آنها انعقاد فصلی در کتابهای کلامی بوده است که در آن
به نقد و رد شبهاتی بپردازند که کارهای قبیح و ظالمانه ای مانند مجبور کردن انسان ها ، «تکلیف بما لایطاق» و قضا و قدر جبری را به خداوند نسبت می دادند .
جالب توجه است که در کتابهای متقدم کلامی ، این فصل با عنوان « فی أفعاله » (20) قرار می گرفت و بعد ها به جای این واژه ، واژ? عدل نهاده شد .
دو حدیث دربار? عدل وجود دارد که به نظر می رسد بیانگر تعریف متکلمان است . در یکی از این احادیث ، نقل شده است
هنگامی که از امیر المومنین (علیه السلام) دربار? معنای توحید و عدل پرسیدند ، حضرت در پاسخ فرمودند :
توحید آن است که خدا را به وهم درنیاوری و عدل آن است که او را متهم نسازی . (21)
در قسمت اول حدیث به مبحث توحید و در قسمت دوم حدیث ، به معنای عدل یعنی متهم نکردن خدا به افعال قبیح و زشت اشاره شده است .
در حدیثی دیگر پس از آنکه امام صادق (علیه السلام) توحید و عدل را اساس دین معرفی کردند، فرمودند:
وَأمَّا الْعَدْلُ فَأنْ لا تَنْسِبَ إلی خالِقِکَ ما لامَکَ عَلَیْهِ. (22)
«عدل الهی » یعنی کاری را که با انجام دادن آن سرزنش می شوی ، به آفریدگارت نسبت ندهی .
------------------- پی نوشت -----------------------------------
17. همان، 83
18 . شیخ طوسی، تمهید الأصول، ص 97
19 . قاضی عبد الجبار معتزلی، شرح الأصول الخمسه، ص 131
20 . ر. ک: علام? حلی، کشف المراد، ص 302
21 . نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، حکمت 47
22 . معانی الأخبار، ص11
_________________
تناسب و تعادل
معنای دیگر عدل « وَضْعُ کلِّ شَیْءٍ فی مَوْضِعِهِ » است. شهید مطهری با عنوان موزون بودن تناسب و تعادل ، از این تعریف یاد کرد ه اند. (14)
این معنا، عامترین معنای عدل است و تمام صفات فعلی خدا را دربر می گیرد ، خواه صفاتی که به جنب? تکوینی و وجودی اشاره دار ند
مانند خالق و حکیم یا صفاتی که جنب? ارزشی و اخلاقی دارند، مثل صادق و کریم.
یکی از اشکالات تعریف بالا این است که بر اساس آن، افعال به دو گون? عادلانه و ظالمانه تقسیم می شوند و دیگر جایی برای فضل و احسان
باقی نمی ماند. زیرا فعل در جایگاه خویش ، عدل ، و در غیر این صورت، ظلم خواهد بود . برای مثال اگر شخصی میز کارش را در جای مناسبی
از اتاق قرار دهد یا آب را در جای مناسب سفره که دست همه به آن برسد قرار دهد، عملش مصداق عدل است و در غیر این صورت،
ناعادلانه و ظالمانه است. در حالی که مطابق با مباحث پیشین، فعل از لحاظ عقلی و با نظر به متون اسلامی به سه قسم تقسیم میشود
که به تفصیل، بیان شد.
اشکال دیگر تعریف مذکور این است که عدل و ظلم به جنب? تشریعی و ارزشی افعال اشاره دار ند و مردم کسی را که آ ب را در جای مناسب سفره
قرار ندهد ، ظالم نمی دانند بلکه تنها فعل او را بر خلاف حکمت،معرفی می کنند. در واقع این تعریف، تعریف حکمت است نه عدل !
شهید مطهری در نقد این تعریف مینویسد:
هر جزء از اجزا ی دیگر مجزا است . در عدل به مفهوم اول ، مصلحت کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم مسئل? حق فرد مطرح است .
لهذا اشکا ل کننده برمی گردد و می گوید: من منکر اصل تناسب در کلّ جهان نیستم ولی می گویم رعایت این تناسب خواه ناخواه مستلزم برخی
تبعیضها میشود، آن تبعیضها از نظر کل روا است و از نظر جزء ناروا است. (15)
البته باید به این نکته توجه داشت که عدالت به معنای دادن حق هر کس به خودش ، مصداقی از حکمت و قرار دادن هر چیز در جای خودش است .
از این رو جایگاه مناسب حق این است که آن را به دارند? حق بدهیم. حدیث نقل شده از امام علی (علیه السلام) دربار? عدل و جود
بیانگر همین مطلب است:
در این حدیث امام علی (علیه السلام ) عدالت را برای سیاست و تدبیر عمومی ، بهتر از جود معرفی می کنند؛
عدل به این دلیل بهتر است که هر چیزی را در جای خویش قرار می دهد و حاکم بر اساس حقوق افراد جامعه با آنها تعامل می کند.
ولی در جود، حقوق افراد ملاک و محور قرار نمی گیرد ، د ر حالی که به دلیل محدودیت بیت المال و سهیم بودن تمام افراد جامعه در آن ،
تقسیم آن باید بر اساس حقوقی که قانون مشخص می کند، انجام پذیرد . زیرا و بدون چنین میزانی، کار به هرج و مرج و در نهایت تبعیض و تضییع
حقوق برخی افراد جامعه می انجامد.
اگر مقصود حضرت، تعریف عدل بود ، باید می فرمودند : « الْعَدْلُ وَضْعُ الأمُورِ مَواضِعَها »
------------- پی نوشت ----------------
14 - عدل الهی، ص 46
15- همان، ص 47
16 - شیخ طوسی، شرح جمل العلمو العمل، ص 83
در صورت نخست که شخص حقی بر دیگری دارد، یا حق او ادا می شود که این کار «عدل» نامیده می شود .
و یا حق او ادا نمی شود که در این حالت «ظلم» تحقق یافته است .
در صورت دوم نیز یا شخصی که حقی بر گردنش نیست به دیگری خیری می رساند یا چنین نمی کند. در حالت اوّل ، فضل و احسان
و در حالت دوم عدالت تحقق یافته است .
تقسیم سه گان? افعال، گذشته از عقلانی بودن، مبنای قرآنی و حدیثی نیز دارد. در قرآن کریم آمده است:
در این آیه ، افعال مثبتی که خداوند به آنها امر می کند، به دو قسم عدل و احسان تقسیم شده است و منظور از احسان ، تفضّل است؛
همان گونه که در احادیث نیز این مطلب تصریح شده است . (9)
در دعاها نیزمیخوانیم:
« اللّهُمَّ فَصَلِّ علی? محَمّدٍ وَآلِهِ وَاحْمِلْنی بِکَرَمِکَ عَلَی التََّفضُّلِ ولا تَحْمِلْنی بِعَدْ لِکَ عَلَی الاستِحْق?اقِ » (11)
در برخی احادیث، تصریح شده که عدل ، برای اقام? حق است:
إنَّ العَدْلَ میزانُ اللهِ سُبْحانَهُ، الَّذی وَضَعَهُ فِی الْخَلْقِ وَنَصَبَهُ لِإِقامَةِ الْحَقِّ ( 12)
عدل، میزان خداوند سبحان است که میان مخلوقات گذارده و آن را برای اقام? حق قرار داده است.
این معنا، رایج ترین معنای عدل در عرف عام و نیز آ یات و احادیث است، هرچند ممکن است گاهی به معنایی عام تر به کار رود.
-------------------- پی نوشت -------------------------------
8. سوره مبارکه نحل ، آیه 90 .
9. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، حکمت 231
10 . کفعمی، البلد الأمین، ص 317
11 . صحیف? سجادیه، ص 58 ، دعای 13
12 . غرر الحکم، ح 3464
13 . همان، ح 3014
قسمت اول : آشنایی با عدل الهی و تعاریف متعدد آن
عدل یکی از صفات مهم حضرت حق به شمار می رود و اهمیت آن تا حدی است که در کنار مهم ترین صفت خداوند، یعنی توحید، قرار گرفته است و در کلام امامیه و معتزله،
یکی از اصول دین معرفی شده است.
در قرآن کریم ، مشتقات ماد? « ظلم » و « عدل »بیش از سیصد مرتبه به کار رفته است و عدل سفارش و ستایش ،و ظلم نهی و سرزنش شده است .
ظلم در این آیات ، 41 مرتبه از خدای سبحان نفی شده و یک مرتبه نیز فعل خدا با عنوان عدل توصیف شده است:
کلام پروردگارت با صدق و عدل سرانجام گرفته است.
در احادیث، عدل در کنار توحید و یکی از پایه های دین مطرح شده است . امام صادق (علیه السلام ) دراین باره چنین فرموده اند:
به درستی که اساس دین، توحید و عدل است.
مطالب بالا ، نشان دهند? اهمیت فراوان عدل در اعتقادات مسلمانان، به خصوص اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) است.
دربار? دلیل اهمیت عدل و این که چرا یکی از اصول دین شمرده می شود، نکاتی ذکر شده است، از جمله:
1 - بسیاری از عقاید اسلامی ، زیرمجموع ? عدل الهی است (3) و اگر این اصل پذیرفته نشود ، بسیاری از آموز ه های اسلامی مانند نبوت، معاد،
اختیار انسان و تکلیف، قابل توجیه نیستند.
2 - امامیه و معتزله با اهل الحدیث و اشاعره در بار? عدل الهی، اختلاف شدیدی داشتند، در حالی که در دیگر صفات الهی یا اختلافی نبوده یا اگر بوده اهمیت زیادی نداشته است .
از این رو به امامیه و معتزله « عدلیه » یا « اصحاب العدل و التوحید »گفته می شود. (4)
معنای عدل خدا
عدل در لغت و اصطلاح، معانی گوناگونی دارد که سه معنای آن مهم تر و رایج تر است:
1- معنای رایج
رایج ترین معنای عدل که بیش از دیگر معانی به ذهن متبادر می شود « رعایة الحقوق و إعطاء کل ذ ی حقٍ حقَّه » (5) است.
در مقابل این معنای عدل، ظلم و جور قرار دارد که به معنای پایمال کردن حقوق دیگران و تجاوزو تصرف در آنها است. شیخ مفید می گوید:
عدل جزا دادن در مقابل عمل ، به مقدار استحقاق و ظلم منع حقوق است و خدای متعالْ عادل، کریم، جواد، متفضّل و رحیم است و پاداش اعمال و جبران درد و رنجها را
ضمانت کرده است و غیر از اینها تفضل را از باب بخشش اضافی وعده داده است. (6)
این معنا در جا یی صادق است که حقی در میان باشد و منظور از حق، حق تشریعی است که با عقل عملی درک میشود نه حق تکوینی که مربوط به عقل نظری است.
اگر معنای دوم حق را در نظر بگیریم ، تعریف مذکور همچون تعریف برخی از فلاسفه است که عدل رارعایت استحقاق در افاض? وجود و دادن کمالات به انداز? استعداد ماهیت و عین ثابت می دانند. (7)
بر این اساس، اگر حقی در میان باشد و شخص آن حق را رعایت کند، عدل تحقق یافته است و اگر حق مراعات نشود ، ظلم واقع شده است .
اما اگر حقی در میان نباشد و با وجود این، فرد خیری به دیگری برساند ، فضل و جود تحقق یافته است.