جواب تفصیلی:
برای روشن شدن پاسخ، توجه به چند مطلب لازم است:
الف- هدف خداوند از آفرینش:
1. خداوند متعال به مقتضای این که واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست، هیچ محدودیتی و نقصی ندارد و همهی کمالها را داراست.
2. از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است. خداوند در قرآن میفرماید: «و عطای پروردگارت منع نشده است».[1]
خداوند متعال، برای عطا کردن از ناحیهی خودش، هیچ محدودیتی ندارد، پس هر جا که عطا نمیکند، به دلیل محدودیت پذیرندهی عطاست، نه عطا کننده، و هر چیز که لایق عطا شدن باشد، عطا میشود.
3. هر خیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شرّ و نقصی ناشی از عدم. مثلاً علم، خیر و کمال است و جهل، شرّ و نقص. همچنین قدرت، در مقابل عجز و ناتوانی، کمال و خیر است. پس معلوم میشود که وجود خیر است و در مقابل آن، هر شرّ و نقصی عدم است.
4. با توجه به مقدمه ی سوم میتوان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق میشود. پس لازمهی فیاض بودن آفریدن است.
به عبارت دیگر، اگر چیزی لایق آفریده شدن باشد و خداوند آن را نیافریند، این نیافریدن با توجه به خیر بودن وجود، منع از خیر است و بخل محسوب میشود و بخل از خداوند محال است. از این مقدمات نتیجه میگیریم، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ میدهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است.
5. صفات خدا زاید بر ذات خدا نیست. صفات انسان و دیگر اجسام، زاید بر ذات آنهاست. مثلاً سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است. این سرخی و شیرینی ،خارج از ذات سیب است. سیب میتواند به جای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند.
بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، یک بحث کلامی عمیق است که میتوانید در علم کلام در بحث توحید صفاتی مطالعه کنید. آنچه در این جا برای ما مهم است، این است که فیاض بودن - که علت غایی آفرینش است - عین ذات خداست و خارج از ذات او نیست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت: چون خداست. پس علت غایی در واقع خود خداوند است. این همان سخن فلاسفه ماست که میگویند: علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است،[2] و شاید بتوان همین معنا را از برخی آیات قرآن،[3] و نیز: «الیه یرجع الامر کله» و تمام کارها به او بازگردانده میشود،[4] استفاده نمود.
ب- هدف خداوند از آفرینش انسان:
آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است، اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص مانند انسان، نیازمند یک نکتهی ویژه است. این نکته دربارهی انسان عبارت است از: کمال خاصی که خداوند میخواست با خلقت انسان آن را بیافریند.
توضیح: لازمهی کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند. او قبل از آفرینش انسان، موجودات دیگری را به نام ملائکه آفریده بود که از همان ابتدای آفرینش دارای همهی کمالات ممکنهی خود بودند؛ یعنی همهی کمالات خود را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمیکنند و مرتبهی وجودیشان تکامل نمییابد. خداوند از زبان ملائکه فرمود: «و هیچ یک از ما فرشتگان نیست، مگر این که برای او مقام و مرتبهای معین است و ماییم که صف بستهایم و ماییم که خود تسبیح گویانیم».[5]
حضرت علی (ع) فرمود: سپس آسمانهای بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجدهاند و رکوع ندارند و گروهی در رکوعاند و نمیایستند و گروهی در صف هایی ایستادهاند و پراکنده نمیشوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمیشوند.[6] آنان خدا را پرستش میکنند، و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» فرشتگان در سخن بر او پیشی نمیگیرند و خود به دستور او کار میکنند.[7] نیز فرمود: «بر آن آتش فرشتگانی خشن و سختگیر گماشته شدهاند از آنچه خدا به آنان سرپیچی نمیکنند و آنچه را که مأمورند انجام میدهند».[8]
خداوند به دلیل فیاض بودنش، میخواست علاوه بر کمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است؛ یعنی موجودی را بیافریند که همه ی این کمالها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد. از این رو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همهی کمالاتِ لایق خود نیست، اما به گونهای است که میتواند به آن کمالها برسد. روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل میکند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است. امیرمؤمنان (ع) فرمود: خداوند عز و جل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید. پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوانات پستتر خواهد بود.[9]
پس هدف فاعل و علت غایی در آفرینش انسان نیز، فیاض بودن خداوند است. لازمهی فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند، کمالی که برترین کمال امکانی است.
ج- چرا خداوند انسان را کامل نیافرید:
با توجه به مطلب یاد شده میتوان دریافت که هدف از آفرینش انسان زمانی میتواند محقق شود که انسان قابلیت رسیدن به کمال را داشته باشد و با فعلِ اختیاریِ خود، آن را تحصیل کند. درحالی که اگر آن کمال را از ابتدا دارا میبود قطعاً کمالِ اختیاریِ او به شمار نمیآمد و هدف اصلی از آفرینش او نیز تحصیل نمیشد.
باید توجه داشت که حتی ترقی یک پله از نردبان تکامل برای انسان، تحصیل کمال اختیاری به شمار میآید و به همان اندازه هدف اصلی از آفرینش را تحصیل کرده است.
د- انسان کافر و گنهکار:
اگر انسانی حتی یک پله از نردبان تکامل بالا نرود و سراسر زندگی او کفر و گناه و عصیان باشد، باز خارج از هدف از آفرینش قدم برنداشته است؛ زیرا او نیز قابلیتهای خود را به فعلیت رسانده است. انسان قابلیت نزول به پستترین درجات را نیز دارد، خداوند او را به گونهای آفریده است که بتواند راه کمال یا شقاوت را برگزیند. پس حتی انسان گنهکار و کافر نیز بر خلاف خواست تکوینی خداوند حرکت نمیکند. بله، خداوند صعود انسان به مراتب کمال را میپسندد و نزول او به ورطهی گمراهی را نمیپسندد. به عبارت دیگر، خداوند متعال در آفرینش انسان، یک خواست تکوینی دارد و یک خواست تشریعی: خواست تکوینی او این است که هر انسانی بتواند قابلیتهای خود را به فعلیت برساند چه خوب، چه بد. خواست تشریعی او این است که انسان فقط در سیر کمال، قابلیتهای خود را به فعلیت برساند.
با این بیان میتوان گفت انسان مؤمن، هم هدف تشریعی را تحصیل کرده و هم در مسیر هدف تکوینی قرار دارد، ولی انسان کافر و گنهکار گرچه هدف تشریعی را تحصیل نمیکند، ولی در مسیر هدف تکوینی است.
تذکر: با توجه به اهمیت موضوع و وجود ادله ی فراوان نقلی، مجال و زمینهی بررسی و تحقیق بیشتری برای ادامه بحث وجود دارد.
[1] اسراء، 20.
[2] ر.ک: طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 8، ص 44؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1، ص 154.
[3] بقره، 210؛ آل عمران، 109؛ انفال، 44؛ حج، 76؛ فاطر، 4؛ حدید، 5.
[4] هود، 123.
[5] صافات، 166 و 164.
[6] نهج البلاغه، خطبه ی 1.
[7] انبیاء، 27.
[8] تحریم، 6.
[9] وسائل الشیعة، ج 11، ص 164.