سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بسیار یاد خداوند ـ عزّوجلّ ـ کند، خداوند، دوستش خواهد داشت، و هرکه بسیار یاد خدا کند، برایش دو برائت نامه نوشته خواهد شد : برائتی از دوزخ و برائتی از نفاق . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 90 اردیبهشت 27 , ساعت 6:25 عصر

جواب تفصیلی:

برای روشن شدن پاسخ، توجه به چند مطلب لازم است:

الف- هدف خداوند از آفرینش:

1. خداوند متعال به مقتضای این که واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست، هیچ محدودیتی و نقصی ندارد و همه‏ی کمال‏ها را داراست.

2. از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است. خداوند در قرآن می‏فرماید: «و عطای پروردگارت منع نشده است».[1]

خداوند متعال، برای عطا کردن از ناحیه‏ی خودش، هیچ محدودیتی ندارد، پس هر جا که عطا نمی‏کند، به دلیل محدودیت پذیرنده‏ی عطاست، نه عطا کننده، و هر چیز که لایق عطا شدن باشد، عطا می‏شود.

3. هر خیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شرّ و نقصی ناشی از عدم. مثلاً علم، خیر و کمال است و جهل، شرّ و نقص. همچنین قدرت، در مقابل عجز و ناتوانی، کمال و خیر است. پس معلوم می‏شود که وجود خیر است و در مقابل آن، هر شرّ و نقصی عدم است.

4. با توجه به مقدمه ی سوم می‏توان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق می‏شود. پس لازمه‏ی فیاض بودن آفریدن است.

به عبارت دیگر، اگر چیزی لایق آفریده شدن باشد و خداوند آن را نیافریند، این نیافریدن با توجه به خیر بودن وجود، منع از خیر است و بخل محسوب می‏شود و بخل از خداوند محال است. از این مقدمات نتیجه می‏گیریم، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ می‏دهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است.

5. صفات خدا زاید بر ذات خدا نیست. صفات انسان و دیگر اجسام، زاید بر ذات آنهاست. مثلاً سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است. این سرخی و شیرینی ،خارج از ذات سیب است. سیب می‏تواند به جای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند.

بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، یک بحث کلامی عمیق است که می‏توانید در علم کلام در بحث توحید صفاتی مطالعه کنید. آنچه در این جا برای ما مهم است، این است که فیاض بودن - که علت غایی آفرینش است - عین ذات خداست و خارج از ذات او نیست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت: چون خداست. پس علت غایی در واقع خود خداوند است. این همان سخن فلاسفه ماست که می‏گویند: علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است،[2] و شاید بتوان همین معنا را از برخی آیات قرآن،[3] و نیز: «الیه یرجع الامر کله» و تمام کارها به او بازگردانده می‏شود،[4] استفاده نمود.

ب- هدف خداوند از آفرینش انسان:

آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است، اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص مانند انسان، نیازمند یک نکته‏ی ویژه است. این نکته درباره‏ی انسان عبارت است از: کمال خاصی که خداوند می‏خواست با خلقت انسان آن را بیافریند.

توضیح: لازمه‏ی کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند. او قبل از آفرینش انسان، موجودات دیگری را به نام ملائکه آفریده بود که از همان ابتدای آفرینش دارای همه‏ی کمالات ممکنه‏ی خود بودند؛ یعنی همه‏ی کمالات خود را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمی‏کنند و مرتبه‏ی وجودیشان تکامل نمی‏یابد. خداوند از زبان ملائکه فرمود: «و هیچ یک از ما فرشتگان نیست، مگر این که برای او مقام و مرتبه‏ای معین است و ماییم که صف بسته‏ایم و ماییم که خود تسبیح گویانیم».[5]

حضرت علی (ع) فرمود: سپس آسمان‏های بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجده‏اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع‏اند و نمی‏ایستند و گروهی در صف هایی ایستاده‏اند و پراکنده نمی‏شوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی‏شوند.[6] آنان خدا را پرستش می‏کنند، و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» فرشتگان در سخن بر او پیشی نمی‏گیرند و خود به دستور او کار می‏کنند.[7] نیز فرمود: «بر آن آتش فرشتگانی خشن و سختگیر گماشته شده‏اند از آنچه خدا به آنان سرپیچی نمی‏کنند و آنچه را که مأمورند انجام می‏دهند».[8]

خداوند به دلیل فیاض بودنش، می‏خواست علاوه بر کمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است؛ یعنی موجودی را بیافریند که همه ی این کمال‏ها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد. از این رو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همه‏ی کمالاتِ لایق خود نیست، اما به گونه‏ای است که می‏تواند به آن کمال‏ها برسد. روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل می‏کند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است. امیرمؤمنان (ع) فرمود: خداوند عز و جل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید. پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوانات پست‏تر خواهد بود.[9]

 

پس هدف فاعل و علت غایی در آفرینش انسان نیز، فیاض بودن خداوند است. لازمه‏ی فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند، کمالی که برترین کمال امکانی است.

ج- چرا خداوند انسان را کامل نیافرید:

با توجه به مطلب یاد شده می‏توان دریافت که هدف از آفرینش انسان زمانی می‏تواند محقق شود که انسان قابلیت رسیدن به کمال را داشته باشد و با فعلِ اختیاریِ خود، آن را تحصیل کند. درحالی که اگر آن کمال را از ابتدا دارا می‏بود قطعاً کمالِ اختیاریِ او به شمار نمی‏آمد و هدف اصلی از آفرینش او نیز تحصیل نمی‏شد.

باید توجه داشت که حتی ترقی یک پله از نردبان تکامل برای انسان، تحصیل کمال اختیاری به شمار می‏آید و به همان اندازه هدف اصلی از آفرینش را تحصیل کرده است.

د- انسان کافر و گنهکار:

اگر انسانی حتی یک پله از نردبان تکامل بالا نرود و سراسر زندگی او کفر و گناه و عصیان باشد، باز خارج از هدف از آفرینش قدم برنداشته است؛ زیرا او نیز قابلیت‏های خود را به فعلیت رسانده است. انسان قابلیت نزول به پست‏ترین درجات را نیز دارد، خداوند او را به گونه‏ای آفریده است که بتواند راه کمال یا شقاوت را برگزیند. پس حتی انسان گنهکار و کافر نیز بر خلاف خواست تکوینی خداوند حرکت نمی‏کند. بله، خداوند صعود انسان به مراتب کمال را می‏پسندد و نزول او به ورطه‏ی گمراهی را نمی‏پسندد. به عبارت دیگر، خداوند متعال در آفرینش انسان، یک خواست تکوینی دارد و یک خواست تشریعی: خواست تکوینی او این است که هر انسانی بتواند قابلیت‏های خود را به فعلیت برساند چه خوب، چه بد. خواست تشریعی او این است که انسان فقط در سیر کمال، قابلیت‏های خود را به فعلیت برساند.

با این بیان می‏توان گفت انسان مؤمن، هم هدف تشریعی را تحصیل کرده و هم در مسیر هدف تکوینی قرار دارد، ولی انسان کافر و گنهکار گرچه هدف تشریعی را تحصیل نمی‏کند، ولی در مسیر هدف تکوینی است.

تذکر: با توجه به اهمیت موضوع و وجود ادله ی فراوان نقلی، مجال و زمینه‏ی بررسی و تحقیق بیشتری برای ادامه بحث وجود دارد.



[1]   اسراء، 20.

[2]   ر.ک: طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 8، ص 44؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1، ص 154.

[3]   بقره، 210؛ آل عمران، 109؛ انفال، 44؛ حج، 76؛ فاطر، 4؛ حدید، 5.

[4]   هود، 123.

[5]   صافات، 166 و 164.

[6]   نهج البلاغه، خطبه ی 1.

[7]   انبیاء، 27.

[8]   تحریم، 6.                                                      

[9]   وسائل الشیعة، ج 11، ص 164.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ