ظهور حضرت حجت(عج) از اموری است که در اسلام نسبت به آنها به شدت تأکید شده و در حتمیت آن ذره ای شک و شبهه وجود ندارد. پیش از این گفتیم که در آیاتی نظیر آیة 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است که فرمانروای زمین گردند و بر آن سیطره یابند. صحبت کردن از حضرت مهدی(ع) و نشانه های ظهور ایشان در واقع صحبت کردن از حوادثی است که بناست در آینده اتفاق بیفتد و لذا بجاست که از خود بپرسیم: اگر در مورد احادیث نقل شده در این زمینه بررسی اسناد صورت گرفت و مطمئن شدیم که آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آیا می توان مطمئن بود که حتماً همة آن حوادث آن گونه که در روایات شریف ما آمده اند وقوع یابند؟ پاسخ به این پرسش در کتب عقیدتی و فلسفی تحت عنوان «بداء» داده می شود که طی این بخش از مطالب به آن می پردازیم. «بداء» در لغت به معنای ظهور و روشن شدن پس از مخفی بودن چیزی است و اصطلاحاً به روشن شدن چیزی پس از مخفی بودن از مردم اطلاق می شود؛ بدین معنا که خداوند متعال بنا بر مصلحتی، مسئله ای را از زبان پیامبر یا ولی ای از اولیای خویش به گونه ای تبیین می کند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غیر آن را به مردم نشان می دهد. در قرآن آمده است: خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند در حالی که ام الکتاب نزد اوست و خود می داند عاقبت هر چیزی چیست.1 و در آیه ای دیگر: و بدالهم سیّئات ما کسبوا.2 بدی هایی را خود کسب کرده بودند و برای آنها مخفی بود برایشان نمایان شد. یا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآیات.3 پس از آنکه نشانه ها را دیدند حقیقت امر بر آنها روشن شد. این ظهور پس از خفا، تنها برای انسان رخ می دهد و در مورد خداوند متعال ابداً صدق نمی کند وگرنه لازمه اش این است که خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد که این امر محالی است. خداوند، چنانکه قرآن کریم می فرماید به همه چیز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چیز در همة زمان ها و مکان ها چه حاضر باشند و چه غایب، چه موجود باشند و چه فانی و چه در آینده به وجود بیایند، علم حضوری دارد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: هیچ چیزی در آسمان و زمین از نظر خداوند متعال مخفی نمی شود.5 از همین روست که مسئلة بداء و ظاهر کردن آن امر مخفی به خداوند نسبت داده می شود: و بدالهم من الله مالم یکونوا یحتسبون.6 خداوند آنچه را گمان نمی کردند، برای آنها ظاهر کرد. براساس آیة:خداوند چیزی را که از آنِ مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7 و با استفاده از دیگر آیات و روایات می توان چنین برداشت کرد که برخی اعمال حسنه نظیر: صدقه، احسان به دیگران، صلة رحم، نیکی به پدر و مادر، استغفار و توبه، شکر نعمت و ادای حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغییر داده و رزق و عمر و برکت زندگی اش را افزایش می دهد، همان طور که اعمال بد و ناشایست اثر عکس آن را بر زندگی شخص می گذارد. پیش از شرح این عبارت که بداء در حقیقت ظاهر شدن چیزی است که از ناحیة خداوند متعال برای مردم مخفی و برای خودش مشخص بود، لازم است یادآور شویم که خداوند متعال بنا بر آیات قرآن دو لوح دارد: الف) لوح محفوظ لوحی که آنچه در آن نوشته می شود؛ پاک نشده و مقدّرات آن تغییر نمی یابند؛ چون مطابق با علم الهی است: بَل هُوَ قُرآنٌ مَجیدٌ فی لَوحٍ مَحفوظٍ.8 بلکه آن قرآن مجیدی است که در لوح محفوظ ثبت گردیده است. ب) لوح محو و اثبات بنا بر شرایط و سننی از سنت های الهی، سرنوشت شخص یا جریانی به شکلی خاص می شود، با از بین رفتن آن سنت ها یا مطرح شدن سنت های جدید سرنوشت آن شخص یا آن جریان تحت الشعاع سنت های جدید قرار می گیرد. به عنوان مثال بناست که شخص در سن 20 سالگی فوت کند امّا به واسطة صلة رحم یا صدقه ای که می دهد، 30 سال به عمرش اضافه می شود و تا 50 سالگی زنده می ماند یا به عکس، آن شخص بناست 50 سال عمر کند به واسطة گناه کبیره ای خاص، 30 سال از عمرش کاسته می شود در همان 20 سالگی می میرد. که البته خداوند متعال از اوّل می دانست که بناست اوّلی 50 سال و دومی 20 سال عمر کند ولی برای روشن شدن این سنت های الهی مطلب به این شکل از زبان پیامبران یا اولیای الهی(ع) بیان می شود. در قرآن کریم هم آمده است: یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.9 یا این آیه: آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمی نزد اوست.10 با توجه به این دو لوح و مطالبی که تا به حال به آنها پرداختیم، این پرسش به ذهن می رسد که: آیا ظهور حضرت مهدی(ع) و نشانه هایی که برای آن بیان شده است، در لوح محفوظ اند یا محو و اثبات. به عبارت دیگر آیا ممکن است اصلاً مسئله ای به نام ظهور ایشان تا آخر عمر بشریت و هستی اتفاق نیفتد یا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد یا همة نشانه ها باید رخ دهند؟ در پاسخ به این پرسش باید نشانه های ظهور را به دو دسته تقسیم کنیم: 1. امور و علایم مشروط 2. امور و علایم حتمی. آنگونه که امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتمیه11 و امام صادق(ع) به حتمی12 و غیر حتمی تقسیم کرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمینه با موضوع ظهور حضرت مهدی(ع) ارتباط می یابد: 1. نشانه های مشروط و غیر حتمی ظهور جز نشانه هایی که صراحتاً در احادیث به حتمی بودن آنها اشاره شده است، بقیة نشانه های ظهور همگی از امور موقوفه به شمار می روند، چنانکه بزرگانی مانند شیخ مفید، شیخ صدوق و شیخ طوسی بدان تصریح کرده اند. بدین معنا که به جز نشانه های حتمی ظهور بقیة آنها بنا بر مشیت و ارادة الهی ممکن است دچار تغییر و تبدیل، تقدّم یا تأخّر شوند. به عبارت دیگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب می آیند و ممکن است با تغییر و تبدیل در شرایط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة دیگری پدید آیند یا اصلاً رخ ندهند. البته بسیاری از رویدادهایی که در احادیث ما به آنها اشاره شده است تا کنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خویش نشده اند. مثلاً اگر در حدیث به نزول بلایی (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممکن است در نزول آن تأخیر رخ دهد یا اصلاً چنین بلایی به جهت عظمت عمل صالح ایشان نازل نشود یا اینکه با برخی اعمال صالح یا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجیل یا تأخیر کنند. شاید بتوان علت بیان چنین اخباری را این دانست که اگر مسئله به این شکل تبیین نمی شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمی شدند و بدان مبتلا می گشتند امّا پس از صدور حدیث از ناحیة معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پدید آمدن چنان حادثة ناگواری ممانعت به عمل آورند یا سبب حدوث اتفاقی خوشایند شوند. البته فراموش نکنیم که عکس این مطلب هم کاملاً صادق است به این معنا که شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام می کنند که شما با وجود آنکه می توانستید، آن بلا را از خویش دفع نکردید یا فلان خیر را به سوی خویش جلب ننمودید و از همین روست که روایت شده است: خداوند متعال، به چیزی مثل بداء عبادت نشده است.13 2. علایم ظهور و امور حتمی پنج مورد از نشانه های ظهور در بسیاری از روایات که از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه های حتمی ظهور برشمرده شده اند: خروج سیّد خراسانی و یمانی، ندای آسمانی مبنی بر حقّانیت حضرت مهدی(ع)، شهادت نفس زکیّه و فرو رفتن سپاهیان سفیانی در منطقة بیداء (بیابان بین مدینه و مکّه).14 این نشانه های پنج گانه را احادیث از علایم حتمی شمرده و هیچ گونه احتمال بدایی در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمی بودن آنها می شد. این نشانه ها شدیداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگی مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگوارانی چون مرحوم آیت الله خویی در پاسخ به نویسندة کتاب سفیانی و علامات ظهور15، علّامه سیّد جعفر مرتضی عاملی، در کتاب خویش و شیخ طوسی، در غیبت خویش16 نسبت به این موضوع تصریح و اذعان کرده اند که: هر چند بنابر تغییر مصلحت ها با تغییر شروط اخباری که به حوادث آینده می پردازند، ممکن است دچار تغییر و تبدیل شوند؛ جز آنکه روایت تصریح کرده باشد که وقوع آن جریان حتمی است که (با توجه به اعتماد ما به معصومین(ع)) ما هم یقین به حدوث آنها در آینده پیدا می کنیم و قاطعانه می گوییم در آینده چنین خواهد شد.17 اشکال اساسی که به این نظر گرفته می شود؛ متکی به حدیثی است که نعمانی در کتاب خویش آورده است که: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری گفته است: نزد امام جواد(ع) بودیم و صحبت از حتمی بودن آمدن سفیانی شد، از آن حضرت پرسیدم: آیا در مورد امور حتمی هم بداء رخ می دهد؟ فرمودند: آری. گفتم: می ترسم در مورد خود حضرت مهدی(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند: ظهور حضرت مهدی(ع) وعدة الهی است و خداوند خلف وعده نمی کند.18 علّامه مجلسی، هم در بحارالانوار پس از نقل این حدیث این توضیح را اضافه کرده اند که: شاید محتوم، معانی مختلفی داشته باشد که با توجه به اختلاف در تعاریف ممکن است در مورد برخی از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اینکه شاید منظور از بداء در مورد خصوصیات آن حادثة محتوم و حتمی باشد و نه اصل تحقّق آن، که مثلاً پیش از زوال حکومت بنی عباس سفیانی جنبش های خویش را آغاز می کند.19 این فرضیه چندان قابل قبول نیست؛ زیرا در صورت پذیرفتن آن، چه فرقی بین حتمی و غیر حتمی خواهد بود؟ مضاف بر اینکه روایت مورد بحث ما از حیث سند، ضعیف است.20 در ضمن نمی توان از آن همه حدیث و روایتی که به شدت بر حتمی بودن این پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأکید می کنند، چشم پوشی کرد و به احادیث انگشت شماری از این دسته تمسک نمود؛ چون ممکن است در شرایط خاصی (به فرض قوت و اعتبار سندی آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روی تقیه، چنین سخنی بگویند. عبدالملک بن اعین گوید: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدی(ع) گفتم: می ترسم که زود بیایند و سفیانی نباشد. حضرت فرمودند: والله نه. سفیانی از حتمیاتی است که حتماً خواهد آمد.21 امور یا موقوفه اند یا حتمیه که سفیانی از دستة حتمیاتی است که حتماً خواهد بود.22 یا امام صادق(ع) فرمودند: از حتمیاتی که پیش از قیام حضرت مهدی(ع) خواهند بود اینهاست: شورش سفیانی، فرو رفتن در بیداء، شهادت نفس زکیّه و منادی که از آسمان ندا در دهد.23 حمران بن اعین از امام باقر(ع) راجع به آیة: ثمّ قضی اجلاً و اجلٌ مسمّی عنده؛24 می پرسد. حضرت می فرمایند: دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف. - محتوم چیست؟ - جز آن نخواهد شد. - و موقوف؟ - مشیت الهی در رابطة آن جاری می شود. - امیدوارم که سفیانی جزء موقوف ها باشد. - والله که نه و از محتومات است. 25 3. بداء و قیام حضرت مهدی(ع) ظهور حضرت حجت(ع) از اموری است که در اسلام نسبت به آنها به شدت تأکید شده و در حتمیت آن ذره ای شک و شبهه وجود ندارد. پیش از این گفتیم که در آیاتی نظیر آیة 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است که فرمانروای زمین گردند و بر آن سیطره یابند که چنین واقعه ای در تمام طول تاریخ تا کنون اتفاق نیفتاده است و از آنجا که « ان الله لا یخلف المعیاد»26 و خداوند در وعدة خویش تخلف نمی کند، در آینده ای دور یا نزدیک حتماً چنین اتفاقی خواهد افتاد. ان شاء الله. علاوه بر اینکه در موارد بسیاری رسول مکرم اسلام(ص) و معصومین(ع) شدیداً تأکید نموده اند که: حتی اگر از عمر هستی بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن قدر این روز را طولانی می کند که حضرت مهدی(ع) ظهور کرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27 4. تعیین زمان ظهور حضرت مهدی(ع) بسیاری از روایات، ما را از توقیت (مشخص کردن زمان ظهور) یا تعیین محدودة زمانی برای ظهور حضرت به شدت نهی کرده اند و شیعیان را امر کرده اند که هر که را چنین کرد تکذیب کنند و دروغ گو بشمارند؛ زیرا این مطلب در زمرة اسرار الهی است و کسی آن را نمی داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند: محمد! اگر کسی وقتی از جانب ما برای ظهور حضرت مهدی(ع) نقل کرد، از تکذیب کردن او نترس! چرا که ما برای احدی تعیین وقت نمی کنیم.28 وقتی فضیل از امام باقر(ع) می پرسد که آیا این مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه می فرمایند: «آنها که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند».29 یکی از یاران امام ششم(ع) به ایشان عرضه می دارد: این مسئله ای که چشم انتظارش هستیم کی خواهد آمد؟ حضرت می فرمایند: ای مهزم! آنها که وقت تعیین کنند دروغ می گویند، آنها که عجله کنند هلاک می شوند و آنها که تسلیم امر خداوند باشند نجات می یابند و به سوی ما باز می گردند.30 آنگونه که از احادیث برمی آید، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموری است که خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان که خداوند تبارک و تعالی اراده کنند و شرایط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمین را از برکات وجودی آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود. البته نهی از تعیین وقت، شامل نشانه های حتمی ظهور نمی شود؛ چرا که خود معصومین(ع) در این موارد به فاصلة زمانی میان حدوث آن نشانة حتمی و ظهور حضرت اشاره کرده اند که مثلاً از ابتدای شورش سفیانی تا قیام حضرت بیش از 9 ماه طول نخواهد کشید یا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زکیّه حضرت در مکه ظهور می کنند. ولیکن دیگر نشانه ها حداکثر به این اشاره می کنند که ظهور آن وجود مقدس نزدیک شده است و نه بیش از این. چنانکه دیدیم برخی از نشانه های ظهور قرن هاست که اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. که البته به جهت ایجاد امید در دل شیعیان مبنی بر نزدیک شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قیام حضرت صاحب(ع) یاد کرده اند. ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند که ایشان بناست چه زمانی قیام جهانی خویش را آغاز کنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خویش را برای آن روز مهیا و آماده می کردند ـ که به خیال خام و واهی خود ـ آن نور الهی را خاموش کنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفانی هم که قرن ها با حدوث این حادثة عظیم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به یأس و کسالت و خمودی می شدند حال آنکه قرن هاست بسیاری در انتظار آن یار غایب از نظر، دیده ها را خون بار کرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجیل در فرج ایشان برداشته اند و امید دارند که در زمرة یاران و یاوران ایشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم های ستمگران ربوده و هر صبح و شام از این هراسناکند که شاید آن عزیز مقتدر امروز ظهور کند و پایه های حکومت شیطانی شان را درهم شکند. به امید آنکه آن روز را ببینیم و از یاوران حضرتش باشیم. ان شاءالله. ---------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت ها : 1. سورة رعد(13)، آیة 39. 2 . سورة زمر(39)، آیة 48. 3 . سورة یوسف(12)، آیة 35. 4 . سورة نساء (4)، آیة 35. 5 . سورة آل عمران (3)، آیة 5. 6 . سورة زمر(39)، آیة 48. 7 . سورة رعد(13)، آیة 11. 8 . سورة بروج(85)، آیات 21 و 22. 9 . سورة رعد(13)، آیة 39. 10. سورة انعام(6)، آیة 2. 11. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص204؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج52، ص249. 12. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص202. 13. کلینی، اصول کافی، ج 1، باب البدأ، ح 1 و صدوق، محمد بن علی بن حسین، التوحید، باب 54، ح 2. 14. صدوق، محمد بن علی بن حسین، کمال الدین، ج2، ص650، طوسی، محمد بن حسن، الغیبة ص267، نعمانی، همان، صص169 و 172؛ مجلسی، محمد باقر، همان؛ ج52، ص204، طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص426؛صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، صص439 و 455. 15. فقیه، محمد، السفیانی و علامات الظهور، ص102. 16. عاملی، جعفر مرتضی، دراسته فی علامات الظهور، ص60. 17. طوسی، محمد بن حسن، همان، ص265. 18. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص205، مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص250. 19. مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص251. 20. رک: فقیه، محمد، همان، ص102. 21. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص203؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249. 22. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص204؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249. 23. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص176، صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص455. 24. سورة انعام، آیة 2. 25. مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص249. 26. سورة آل عمران(3)، آیة 9. 27. رک: شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص340، طبرسی، فضل بن حسن، همان، ص401، مجلسی، محمد باقر، همان، ج51، ص133. 28. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص195، طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ آل سید حیدر، مصطفی، بشارةالاسلام، ص298، مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص104. 29. طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص103؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص463. 30. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص198؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، ص262؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ج52، ص104؛ آل سید حیدر، مصطفی، همان، ص299؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، همان، ص463.
آقاى دکتر محمد جواد شریعت که با جمعى از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى دیدار کرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز مىگوید:
سال یکهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عدهاى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین کم کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهى دیگر برگزینند. چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکى از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز مىخوانیم، به شیوهاى اهانتآمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او ما را در کارمان راسختر و مصرتر ساخت. عاقبت یکى از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آنها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند. او دستور داد در وقتى معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسى نماز نمىخوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشتهاى درس مىخوانید. آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح کرد و از درسهایى مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمىآمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو مىشد. پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسى مىخوانید، آنها نمىدانند من کسانى را مىشناسم که -نعوذبالله- اصلاً نماز نمىخوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مىخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانىام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کردهاید. اکنون یکى از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید بسم اللّه الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکى از ما به عادت دانشآموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمىآمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم اللّه را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم اللّه چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبى ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمىتوان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسى «حسن» باشد، نمىتوان به آن گفت «زیبا». ترجمه «حسن» زیبااست؛ امّا اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمىآید. کلمه اللّه اسم خاصى است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىکنند. نمىتوان «اللّه» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکى از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگى او را مىرساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنى خدایى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مىکند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مىدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مىفرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمىآمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمهاى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهى به دهى مىبرد؛ زیرا رحیم یعنى خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مىکند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهاید، بد نیست؛ ولى کامل نیست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم؛ امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیدهتر مىشود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلى بهتر است.
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده از وى عذرخواهى کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مىخواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانى کردیم. حضرت آیت اللّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد. ما همگى دست مبارکش را بوسیدیم و در حالى که ما را بدرقه مىکرد، خدا حافظى کردیم. بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعدگاه به حضور آن جناب مىرسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشهها بر مىچیدم. وقتى در دوره دکتراىزبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم،گاه نامهها و پیغامهاى استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را براى وى مىبردم و پاسخهاى کتبى و شفاهى حضرت آیت اللّه را به آن استاد فقید مىرساندم. و این افتخارى براى بنده بود.گاه ورقههاى استفتایى که به محضر آن حضرت رسیده بود، روى هم انباشته مىشد. آن جناب دستور مىداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وى بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مىکرد. در این مرحله با بزرگوارىهاى بسیار آن حضرت رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آنها نیست. خدایش بیامرزد و در دریاى رحمت خویش غرقه سازد؛ «انّه کریمٌ رحیم» - به نقل از استاد دکتر محمد جواد شریعت. از سایت http://www.heyatblog.ir/archives/000893.php
ممکن است برای بعضی توهم شود که چون امام زمان(ع) وسیلة رسیدن برکات به مخلوقات است پس، از مردم بینیاز و مستغنی است، بنابراین چه نیازی به دعای مردم هست؟
به این توّهم به چند وجه میتوان پاسخ داد:
1. اینکه دعای ما برای آن حضرت، از باب هدیة شخص حقیر فقیری به رادمرد بزرگواری است تردیدی نیست که این، نشانة نیاز این فقیر به بخشش آن بزرگ است، و این شیوة بندگان نسبت به اربابان میباشد، چه خوش گفتهاند:
اهدت سلیمان یوم العید قبره
برجلة من جراد کان فی فیها
ترنمّت بلطیف القول ناطقة
إنّ الهدایا علی مقدار مهدیها
به عیدی مورچه ران جرادی
نمودی هدیه از بهر سلیمان
چه خوش گفتا که قدر خویش هرکس
نماید هدیهای تقدیم سلطان
2. آنچه از روایات به دست میآید، ظاهراً این است که وقت ظهور امام زمان(ع) از امور بدائیه است که امکان پیش و پس افتادنش هست. بنابراین شاید جلو افتادن آن به جدیت و اهتمام اهل ایمان در دعا کردن برای تعجیل فرج آن حضرت مشروط باشد.
دلیل آن حدیثی است که از امام صادق(ع) نقل شده، راوی میگوید:
شنیدم که حضرت ابوعبدالله صادق (ع) میفرمود: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که برایش فرزندی متولد خواهد شد. آن جناب این خبر را به ساره داد. ساره گفت: آیا من فرزندی خواهم زایید در حالیکه پیرزنم؟ پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او (ساره) خواهد زایید و فرزندانش چهارصد سال عذاب خواهند شد به خاطر اینکه سخن مرا رد کرد.
امام صادق (ع) فرمود: وقتی عذاب و سختی بر بنیاسراییل طول کشید، به درگاه خداوند چهل روز گریه و ناله کردند، پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که بنیاسراییل را خلاص کنند، و از صدوهفتاد سال صرفنظر کرد.
حضرت صادق(ع) افزود: شما نیز همینطور اگر این کار را بکنید خداوند از ما فرج میکند، ولی اگر چنین نباشید این امر تا آخرین حد خواهد رسید.1
3. تردیدی نیست که امامان(ع) ـ به مقتضای وضع انسانی خود ـ به بیماریها و غمها و اندوههایی دچار میشوند که برای دفع آنها وسایلی هست که برخی از آن وسایل از اهل ایمان ساخته است، و از مهمترین وسایل دفع بلا و گرفتاری، جدیت و اهتمام در دعا کردن و از خدا خواستن است، چنانکه روایات بر این معنی دلالت میکنند از جمله:
به درستی که دعا قضا را برمیگرداند و پیچیدگی آنرا باز میکند، چنانکه رشتة نخ واتاب شود با اینکه به سختی تابیده شده باشد.2
و نیز از زراره نقل شده که گفت: حضرت ابوجعفر باقر(ع) به من فرمود:
آیا تو را راهنمایی نکنم به چیزی که رسولالله(ص) در آن استثنایی نزده؟ عرض کردم چرا. فرمود: دعا، که قضای پیچیدة سخت را برمیگرداند ـ و انگشتانش را به هم فشرد.3
و نیز احادیث دیگری که در جای خود ذکر شده. بنابراین هرگاه مؤمن، ابتلای مولای خودش را ـ که از جانش عزیزتر است ـ احتمال دهد که امام او به یکی از امور یاد شده دچار گردیده، کوشش و جدیت خواهد کرد که به وسیلة دعا، آنرا از او دور گرداند، همانطور که وسایل از او دفاع مینماید.
4. با توجه به اینکه ما هدف ارزندهای داریم که موانعی جلو رسیدن به آنرا گرفته است، بر ما واجب است که در دفع و رفع آن موانع همت و جدیت کنیم، و چون تأخیر ظهور مولای ما صاحبالزمان(ع) به سبب موانعی است که از ناحیة خود ما سرچشمه گرفته، برما است که از خداوند متعال برطرف کردن آن موانع را بخواهیم. پس دعا کردن برای تعجیل فرج امام(ع)، در حقیقت دعا برای خودمان و سودمند به حالمان میباشد.
خود آن حضرت هم ضمن توقیعی به این معنی اشاره و فرمودهاند:
و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، که آن فرج شما است.4
که اشاره به بینیازی آن حضرت از ما میباشد.
5. فضل و مرحمت و لطف و رحمت الهی را حد و مرزی نیست، همچنین در وجود امام(ع) کمبود و نقصانی که مانع پذیرش فیض الهی باشد، نیست. بنابراین هیچ مانعی ندارد که با دعای مؤمنین برای مولا و آقایشان، عنایت و لطف مخصوصی به حضرتش برسد.
و اینکه گفتهاند: چون امامان(ع) وسیله و واسطة رسیدن فیض به بندگان هستند، منافات دارد با اینکه به وسیلة بندگان به درجهای نایل شوند، جز استبعاد و تعجب چیزی نیست، و هیچگونه منافاتی ندارد که امامان(ع) علت غائی و هدف از آفرینش مخلوقات باشند، و فیض خداوند به وسیلة ایشان به مخلوقات برسد، در عین حال از لوازم و ویژگیهای بشری نیز برخوردار، و برای زندگی ظاهری خود به آنچه از زمین میروید نیازمند باشند ـ همانطور که سایر مردم محتاج هستند.
از آنچه گفتیم این معنی نیز معلوم شد که نتیجه و ثمرة درود فرستادن مؤمنین بر پیغمبر و آل پیغمبر(ص)، هم به خود درود فرستادگان برمیگردد و هم به کسانی که بر آنها درود فرستاده شده، نه از این جهت که احتیاجی به صلوات و درود فرستادن مؤمنین باشد تا اشکالات یاد شده وارد گردد، بلکه از این جهت که آنها (پیغمبر و آل او(ص)) قابلیت و شایستگی دارند، زیرا خداوند بلندمرتبه فیضهائی، که حد و نهایت ندارد، به آن حضرات ارزانی داشته است؛ چرا که همیشگی و استمرار این فیوضات، از لوازم قدرت کامل و تمام و همگانی و همیشگی خداوند میباشد.
امکان دارد که میان فرمان به دعا برای تعجیل فرج و ظهور مولایمان صاحبالزمان(ع) و احادیثی که از تعجیل در ظهور نهی کرده، تناقضی احساس شود. در پاسخ باید گفت: آن شتابی که از آن نهی شده است، سه گونه میباشد.
1. شتابی که موجب یأس و ناامیدی از ظهور قائم(ع) شود. زیرا فرد به خاطر کم صبری و ناشکیبایی میگوید: اگر ظهور، شدنی بود، هم اکنون واقع میشد و به تأخیر افتادن آن، فرد را به سوی انکار امام(ع) سوق میدهد.
2. آن شتابی که منافی تسلیم فرمان خدا و رضا به قضا و حکم خدا باشد. و اینگونه درخواست شتاب برای ظهور، اگر ظهور به عقب افتد، فرد به سوی انکار حکمت آفریدگار بلندمرتبه کشیده میشود.
از اینرو در دعایی که توسط جناب عثمان بن سعید عمری روایت شده چنین میخوانیم :
فصبّرنی علی ذلک حتّی لا أحبَّ تعجیل ما أخّرت و لا تأخیر ما عجّلت و لا کشف ما سترت ولا البحث عمّا کتمت ولا أنازعک فی تدبیرک و لا أقول لم؟ و کیف؟ و ما بال ولیّ الأمر لا یظهر؟ و قد امتلئت الأرض من الجور؟!
پروردگارا مرا بدان (امر غیبت آن حضرت) صبر و تحمل ده تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداختهای جلو بیفتد و آنچه را تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل نباشم. و هرچه تو در پرده قراردادهای افشایش را نطلبم، و در آنچه نهان ساختهای کاوش ننمایم و در تدبیر امور جهان با تو (که همة مصالح را میدانی) به نزاع نپردازم، و نگویم که چرا و چگونه و به چه جهت ولی امر غائب آشکار نمیشود و ظهور نمیکند در حالی که زمین پر از ستم گردیده است؟! ... .5
اگر گفته شود: بدون شک دعا کردن برای تعجیل ظهور، از محبت و شوق سرچشمه میگیرد، و این منافات دارد با فرمایش آن حضرت که:
تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداختهای جلو بیفتد...
باید گفت: که از احادیث به دست میآید که زمان فرج و ظهور از اموری است که «بداء» در آن راه دارد، بنابراین وقتی یک فرد دلباختة امام عصر(ع) نزدیک شدن وقت دیدار و ظهور آن حضرت را ممکن بداند که با کوشش و اهتمام در دعا کردن برای این مقصود تحققپذیر است، تمام تلاش و جدیت خود را در این راه مبذول خواهد داشت، و این کار هیچگونه منافاتی با تسلیم بودن به آنچه در علم الهی تقدیر شده ندارد.
البته اگر برفرض، آن وقت معین را که خداوند حتم نموده، و قضای غیرقابل تغییر و تبدیل الهی برآن تعلق گرفته، اگر آن وقت را دقیقاً بداند، دیگر جایی برای دعا کردن نمیماند، و باید به امر پروردگار تسلیم شد.
3. شتاب و عجلهای که سبب پیروی از گمراهان و گمراهکنندگان و شیاطین بدعتگذار شود، که پیش از ظاهر شدن علامتهای حتمی که از پیشوایان معصوم(ع) روایت شده، اقدام به فریب دادن افراد مینمایند.
به بیان دیگر نیز میتوان این گونه پاسخ داد که: عجله کردن بر دو قسم است: ممدوح و مذموم.
عجلة مذموم آن است که انسان خواستار انجام گرفتن چیزی، پیش از رسیدن وقت آن، بوده باشد، که عقلاً و نقلاً قبیح و بد است.
و عجلة ممدوح آن است که شخص در اولین فرصت ممکن، تحقق یافتن امری را بخواهد.
و چون ظهور حضرت صاحبالامر(ع) از اموری است که ـ به خواست خدا ـ ممکن است جلو بیفتد و منافع آن نیز بیشمار است، هر مؤمنی که بر این باور باشد برخود واجب میداند که جدیت کند تا در اولین زمانی که صلاحیت ظهور در آن باشد، خداوند آنرا برساند، در عین حال صبر کند و تسلیم باشد تا آن هنگام فرا رسد. اکنون به بیان آثار و فواید و ویژگیهایی که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، میپردازیم. این دعا، تحقّق فرمایش حضرت ولی عصر(ع) است که فرمود: «و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است»؛ سبب زیاد شدن نعمتها؛ اظهار محبت قلبی؛ نشانة انتظار؛ زنده کردن امر ائمه اطهار(ع)؛ مایة ناراحتی شیطان لعین؛ و نجات یافتن از فتنههای آخرالزمان؛ و ادا قسمتی از حقوق آن حضرت، ـ که ادا حق هر صاحب حقی واجبترین امور است ـ . تعظیم امر خداوند و دینش؛ موجب دعای حضرت صاحبالزمان(ع) در حق دعا کننده؛ ورود در شفاعت آن حضرت در قیامت؛ و نیز شفاعت پیغمبر(ص) است؛ این دعا، امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت او؛ مایة استجابت دعا؛ و ادای اجر رسالت؛ مایة دفع بلا، و وسعت روزی؛ و آمرزش گناهان؛ و تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب؛ و رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت؛ و به شمار آمدن از برادران پیامبر خدا(ص)؛ و باعث تعجیل در فرج مولای ما حضرت صاحبالزمان(ع) میباشد.6
ماهنامه موعود شماره 54
پینوشتها:
? برگرفته از مکیال المکارم در فوائد دعا برای قائم(ع)، سید محمدتقی موسوی اصفهانی.
1. مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 131.
2. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 469.
3. همو، همان، ج 2، ص 470.
4. صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 485؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 284؛ مجلسی، همان، ج 53، ص 181.
5. صدوق، همان، ج 2، ص 512.
6. برای مطالعة تمام آثار مادی و معنوی دعا برای فرج امام عصر(ع) ر.ک: مکیال المکارم، ص 146 به بعد مراجعه کنید.
در سوره ابولهب آمده که خداوند ابولهب را نفرین کرده...
?.مگه خداوند نفرین هم میکنه؟
?.آیا نفرین نشانه عجز و ناتوانی نیست؟
?.اگه نفرین هم کرده باشه،باید قطعا اجرا بشه،ولی در تاریخ چیزی نقل نشده!!!!
در سوره "لهب"(مسد) آمده:
«تبت یدا ابی لهب».
این آیه معمولا به صورت زیر ترجمه می شود:
بریده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد)
همچنین آیه هایی مثل:
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة (1)به "ویل (نام چاهی در جهنم) بر هر عیب جوی مسخره کننده باد" ترجمه می گردد . خواننده و شنونده با قیاس خدا به خود، گمان می کند که خدا دارد افراد را مثل ما نفرین می کند . می پرسند :مگر خدا هم نفرین می کند؟ مگر نفرین تقاضا نیست و تقاضا نشانه عجز و...؟ در حالی که نفرین و لعن خدا با لعن و نفرین غیر خدا ( ملائکه و مؤمنان از جن و انس که همراه خدا از لعن کنندگاه هستند) تفاوت دارد . به همین جهت در آیه، لعنت تکرار شده :
أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون (2)
لعن خدا یعنی طرد و دور کردن کافران و ظالمان از رحمت و مغفرت و بهشت و انداختن آن ها در جهنم.
علامه طباطبایی می نویسد:
این جمله کیفر کسانى را بیان مىکند که آنچه از هدایت و آیات که خدا نازل کرده بود، کتمان کردند. کیفر عبارت است از لعنت خدا، و لعنتى دیگر از هر لعنت کننده .
اگر کلمه لعنت مىکند در آیه تکرار شده، بدان جهت است که لعنت خدا با لعنت دیگران فرق دارد. لعنت خدا به این معنا است که خداوند ایشان را از رحمت و سعادت دور مىکند. لعنت لعنت کنندگان نفرین و درخواست لعنت خدا است. (3)
بنا بر این وقتی خدا می فرماید: "تبت یدا ابی لهب" خبر از واقع شدن می دهد . در ادامه هم دارد: "ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ" یعنی داشته های دنیایی او و آنچه کسب کرده بود، او را بی نیاز نکرد و قهر خدا را از او دور ننمود.
این آیه صراحت دارد که "تبت یدا..." طلب عذاب و قهر برای ابی لهب نیست، بلکه خبر از وقوع می دهد. در لعن هم این گونه است، یعنی خدا رحمت و بخشش و بهشت خود را از او دور کرده است، نه این که طلب دوری می کند تا بر عجز دلالت داشته باشد.
علامه طباطبایی می نویسد:
اینکه فرمود:" تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ"، معنایش در حقیقت" تب ابو لهب" است، و این نفرینی به او به هلاکت خود (خبر از نابود شدن قطعی او) و بطلان و بىاثر گشتن توطئههایى است که به منظور خاموش کردن نور نبوت مىکرد، و یا قضایى است(واقع شدنی و تخلف ناپذیر) از خدا به این هلاکت و بطلان توطئهها. (4)
اما این که می گویید در تاریخ چیزی نقل نشده، اگر تاریخ را ورق بزنید ،می بینید و می دانید که همه اقدام های ابولهب و همسرش علیه پیامبر ناکام ماند . او و همسرش در خفت و خواری از دنیا رفتند.
پی نوشت ها:
1. همزه (104) آیه 1.
2. بقره (2) آیه159.
3. ترجمه المیزان، ج1، ص587.
4. همان، ج20، ص664.
چه موقع غسل جنابت بر زن واجب می گردد؟ زمانی که بر اثر بازی کردن خیس شود غسل جنابت واجب می شود؟
حصول جنابت در بانوان به دو طریق است: الف) دخول و همبستری از طرف جلو و یا پشت، ب ) خروج منى. البته هر مایعى که از زنان خارج شود، منى نیست. تنها ترشحاتى که در اوج لذت جنسى خارج مىگردد، حکم منى را دارد. گاهى پس از ملاعبه (یعنى بازى و شوخىهایى که به تحریک غریزه جنسى انجام مىگیرد و موجب احساس خوشایندى و لذت جنسى مىگردد.) مایع سفید رنگى خارج مى شود، که آن مایع گر چه از روى شهوت و احساس لذت خارج شده، ولى مادامى که علائم منى را نداشته باشد (مذى) نامیده مىشود و پاک است و هیچ یک از احکام منى بر آن مترتب نمىشود.
بنابراین ترشحاتى که با اندکى شهوت و خوشایندى خارج مىشود پاک است و غسل ندارد ولى مایعى که همراه با اوج شهوت (ارگاسم) از زن خارج مىشود حکم منى را دارد و موجب جنابت است ولی به طور کلی هر وقت یقین پیدا کردید آنچه از شما خارج شده منی بوده نجس است و غسل جنابت واجب می شود و اما هر وقت یقین ندارید، غسل واجب نمی شود و اجتناب از آن رطوبت نیز لازم نیست.