از نظر متخصصان، طول عمر انسان به هر اندازه طولانی هم باشد، بر خلاف اصول علمی نیست و علم آن را تأیید می کند. دانشمند آلمانی می گوید: نه مردود عقل است و نه مردود علم. در دوره ما میزان طول عمر بالا رفته است و دلیلی ندارد از این بالاتر نرود و یک روز نیاید که بشر به عمر نهصد ساله برسد.(خورشید مغرب، ص 193)
دکتر الکیس کارل در سال 1912میلادی موفق به نگه داری یک مرغ به مدت سی سال شد، در حالی که زندگی مرغ از ده سال تجاوز نمی کند.(امامت و مهدویت، ص 168)
آزمایش هایی که بر روی بعضی از حیوانات ریز آبی انجام شد، دانشمندان را به امکان تغییر دوران حیات امیدوار نمود. هم چنین دانشمندان بر روی مگس های میوه ها آزمایش هایی نمودند که در نتیجه عمر آن ها نهصد برابر عمر طبیعی گردید؛ بنابراین اگر این امتحان بر روی انسان با موفقیت عملی شود و عمر طبیعی انسان را هشتاد سال فرض کنیم، امکان طولانی کردن عمر تا هفتاد و دو هزار سال ثابت می شود.(امامت و مهدویت، ص 170) از طرفی هنوز انسان، اسرار زیست انسانی و علل بقای سلامت و دراز زیستن و عوامل انحلال جسم و مرگ را کشف نکرده است.
خواجه نصیرالدین طوسی نیز درازی عمر را قابل تحقق و انکار آن را جهل محض خوانده است.(خورشید مغرب، ص 214)
نکته دیگری که از آن راجع به امکان طول عمر می توان استفاده کرد، تجربه تاریخ طولانی بشریت است. اگر عمر طولانی در تاریخ زندگی بشر اتفاق افتاده باشد، اگر چه در مواردی نه چندان بسیار، تکرار یافتن موارد یا مورد مشابه آن امری طبیعی خواهد بود. فلاسفه می گویند: بهترین دلیل برای امکان چیزی، واقع شدن آن است.
قرآن مجید عمر طولانی حضرت نوح را به صراحت ذکر کرده است و کتب تاریخ نام بسیاری از معمران را(کسانی که بسیار زیسته اند) ذکر نموده اند. در برخی از کتب تا 223 نفر از معمران را نیز(براساس مأخذ تاریخ) نام برده اند.( خورشید مغرب، ص 199)
این عمر طولانی حتی در عالم آفرینش هم وجود دارد؛ مثل درخت شهر اورتاوا، در جزیره تنزیف، که محیطش به قدری بزرگ است که اگر ده نفر دور آن، دست های خود را باز کنند، باز به تمام تنه آن احاطه نمی نمایند. صاحب می گوید: حال که سال 1882م است، 482 سال می باشد که جزیره مزبور کشف شده و آن درخت عظیم در وقت کشف جزیره به همین حال بوده است که حالا هست. در این صورت خدا می داند چقدر قرون و دهور گذشته تا درخت اورتاوا به این عظمت و قطر رسیده است.( امامت و مهدویت، ص 182)
طول عمر از دید دانشمندان
دانشمندان هنوز در تعیین مرز قاطع (زندگی طبیعی) بشر به موفقیّتی نرسیدهاند. مرز منطقی زندگی به نظر دانشمندان تفاوت دارد.
«پاولوف»، مرز طبیعی حیات انسان را 100 سال میدانست، «مچنیکوف» آن را150 تا 160 سال قلمداد میکرد.
پزشک و دانشمند مشهور آلمانی موسوم به «گوفلاند» معتقد بود که مدّت عادی زندگی بشر 200 سال است.
فیزیولوژیست مشهور قرن نوزدهم «فلوگر» آن را تا 600 سال و «روجربیکن» انگلیسی تا 1000 سال قلمداد کردهاند. ولی هیچ یک دلیلی بر اینکه این مرزها مرز قاطع باشد که از آن تجاوز نکند ارائه نمیدهند.
به عقیده دانشمند روسی «الیا مچنیکوف» پزشک و فیزیولوژیست، یاختهها و سلول های بدن انسان که تقریباً شصت تریلیون میباشد از سموم ترشح شده توسط باکتری های سمی روده مخصوصاً روده بزرگ(که درآن روزانه 130 تریلیون میکروب زاده میشود) مسموم میشوند.
بسیاری از این باکتری ها زیانی به بدن نمیرساند ولی بعضی از آن ها سمّی هستند. این ها بدن را از داخل توسط سم هایی که تولید میکنند(مانند گازهای فنل و اندل) مسموم میسازند؛ احتمالاً یاختهها و بافت های سازنده بدن در اثر این مسمومیّت به پیری زودرس دچار میشوند، وقتی یاخته پیر شد، به سختی میتواند نیازهای حیاتی را رفع نماید و در تکثیر آن اختلال پدید آمده و سپس میمیرد.
حتی اگر به فرض محال امکان طبیعی طول عمر ممکن نباشد، تکیه ما بر قدرت خدا و اراده الهی است. خداوند همان گونه که به کسی هفتاد سال عمر می دهد، می تواند هزار سال عمر دهد. و او است که بر همه چیز توانا است(انّ الله علی کل شی قدیر) و اگر حکمت کلی عالم اقتضا کند به کسی یا کسانی عمری دراز داده شود، خداوند قادر بر آن است.
رجعت در اصطلاح علم کلام و در عقیده شیعیان عبارت است از اینکه: خداوند گروهی از مردگان را در هنگام ظهور مهدی به همان صورتی که قبلا در دنیا بودهاند به دنیا بر میگرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل میکند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه داده، داد مظلومان را از ستمگران میگیرد.[?] شیعیان معتقدند انسانهای بسیار نیکو و انسانهای بسیار پلید در آخرالزمان و پس از ظهور مهدی به اذن خداوند به دنیا باز میگردند.
رجعت همان کرّت است ولی در معدودی از احادیث شیعه چنین آمدهاست که علی بن ابیطالب کرّتهای متعدد دارد.[?]
در حدیثی از علی چنین آمدهاست: «رجعت علم خاص و ویژهای است که اکثر مردم قدرت درک و تحمل آن را ندارند.»[?]
همچنین در حدیث دیگری چنین آمدهاست: «رجعت تجلی قدرت خداوند است، پس آن را انکار نکنید.»[?]
«برای تو بیان کردم که در همه قرنها شیعه بر اعتقاد رجعت اجماع کرده اند».
ممکن است کسی از شیعه، به رجعت اعتقاد نداشته باشد و روایات آن را تاویل کند[نیازمند منبع]، اگرچه در روایات، ائمه شیعیان، آنان را از انکار رجعت شدیدا بر حذر داشتهاند.[?]
به اعتقاد شیخ مفید"امامیه اتفاق کرده اند که بازگشت بسیاری از مردهها به دنیا قطعی است".[?]
«کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد از ما نیست».[??]
طبرسی و حرّ عاملی و ابن المظفّر و غیره گفته اند: «اعتقاد به رجعت محل اجماع همه شیعیان است» [??] و بلکه از ضروریات تشیع است.[??]
همچنین به اعتقاد علامه مجلسی هدف از رجعت این است: «همه پیامبرانی که خداوند آنان را مبعوث کرده به دنیا باز گردانده می شوند تا همراه علی بن ابی طالب بجنگد».[??]
آیاتی از قرآن، دالّ بر امکان رجعت
آیات متعددی از قرآن در اثبات رجعت بمعنای بازگشت به دنیا پس از مرگ بکار برده میشوند.
در حقیقت بحث از نوع بحث قیامت است و به همان دلائلی که روز رستاخیز ثابت میشود امکان رجعت - بمعنای بازگشت به دنیا پس از مرگ - نیز قابل اثبات است و علاوه بر آن ادله جداگانهای هم دارد، بنابراین هر گونه تردید در مورد امکان رجعت منجر به تردید نسبت به قیامت میشود..[??]
در کتب رجعت برخی آیات قرآن شاهد بر رجعت در اقوام گذشته دانسته شدهاست، مثلا شیخ حر عاملی در الایقاض، ?? آیه از قرآن را دال بر رجعت دانستهاست، که برخی از آنان از این قرار است[??]:
- آیا از [حال] کسانی که از بیم مرگ از خانههای خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپارید» آن گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمیکنند.[??]
- یا چون آن کس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد [و با خود می] گفت: «چگونه خداوند، [اهلِ] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده میکند؟». پس خداوند، او را [به مدت] صد سال میراند. آن گاه او را برانگیخت، [و به او] گفت: «چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز یا پارهای از روز را درنگ کردم.» گفت: «[نه] بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنیِ خود بنگر [که طعم و رنگِ آن] تغییر نکردهاست، و به درازگوش خود نگاه کن [که چگونه متلاشی شدهاست. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم] و هم تو را [در مورد معاد] نشانهای برای مردم قرار دهیم. و به [این] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند میدهیم سپس گوشت بر آن میپوشانیم.» پس هنگامی که [چگونگیِ زنده ساختن مرده] برای او آشکار شد، گفت: «[اکنون] میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست.» [??][??]
- و چون گفتید ای موسی تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالی که مینگریستید صاعقه شما را فرو گرفت، سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد که شکرگزاری کنید[??]
- و چون شخصی را کشتید، و درباره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید، و حال آنکه خدا، آنچه را کتمان میکردید، آشکار گردانید. پس فرمودیم: «پارهای از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید» [تا زنده شود]. این گونه خدا مردگان را زنده میکند، و آیات خود را به شما مینمایاند، باشد که بیندیشید.[??]
اگرچه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل دو آیه اول، ضمن اشاره به نظرات دیگر مفسران، هیچ اشارهای بر دلالت این آیات به رجعت، بمعنایی که شیعه بدان اعتقاد دارد، نمیکند و آنها را از اشارات به معجزات و خرق عادت خداوند برشمردهاست. در واقع این دو را از آیاتی برمیشمرد که در قرآن برای اثبات قدرت خداوند در زنده نمودن مردگان، با استخوانهای پوسیده و بدنهای متلاشی و فنا شده، در روز حشر بکار برده و احتجاج میشود.[??]
استدلالهایی که برای اثبات رجعت آمده است
در بسیاری از احادیث و تفاسیر برای اثبات رجعت استدلالهایی شدهاست، برخی از آنان از قرار زیر است:
در آیه ??:?? از روزی یاد شدهاست که از هر امتی گروهی محشور میگردد، حال آنکه در روز قیامت طبق ??:?? همه، بدون استثناء محشور میشوند. لذا روزی که برخی محشور میشوند روزی غیر از قیامت و روز رجعت است[??]
از آنجا که در برخی آیات قرآن از جمله ?:??? و ?:??? بین مرگ(موت) و کشته شدن(قتل) فرق گذاشته شدهاست و همچنین در آیه ??:?? و برخی آیات دیگر گفته شدهاست که هر کسی مرگ را میچشد، پس کسی که کشته میشود حتماً باید به دنیا برگردد تا مرگ را بچشد.[??]
بعضی انسانها به دلیل گناهانشان پیش از مرگ معین(اجل مسمّی) میمیرند و لذا خدا آنها را دوباره زنده میکند تا روزی تعیین شده خود را بخورند و در موعد مقرّر از دنیا بروند.[??]
در آیه ?:?? از همه انبیاء پیمان گرفته شدهاست که رسول خدا را یاری کنند، ولی از آنجا که این اتفاق نیافتادهاست، همه انبیاء و رُسل برگشته و رسول خدا نیز برخواهد گشت و او را یاری خواهند کرد.[??]
در آیاتی مانند ??:??? و ??:?? و ??:? به کسانی که ایمان آورده و کار نیک کنند وعده حکومت بر زمین داده شدهاست در حالیکه این وعده هنوز انجام نشدهاست و خدا در وعده اش خلاف نمیکند، لذا آنان باید به دنیا رجعت کنند و شاهد اجرای وعده الهی باشند.[??]
از آنجا که آیات متعددی مبنی بر رجعت در امتهای گذشته وجود دارد، و طبق آیات متعددی از جمله ??:??، سنت الهی تغییری نمیکند، رجعت در امت اسلامی هم اتفاق خواهد افتاد.[??]
در آیه ??:?? بازگشت مردمانی که هلاک شدهاند حرام شدهاست. در حالیکه در قیامت همه امتها باز میگردند. پس این زمان، روزی غیر از روز قیامت یعنی روز رجعت است.[??]
در آیه ?:??? آمدهاست که «آیا پنداشتید که داخل بهشت میشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سرِ] پیشینیان شما آمد، بر [سرِ] شما نیامده است؟...» لذا آزمایشاتی که بر امتهای گذشته شده باید بر امت اسلام بشود و از آنجا که رجعت در امتهای گذشته بوده باید در امت اسلام هم باشد.[??]
نظر علماء شیعه در مورد احادیث رجعت
علماء شیعه عمدتا احادیث رجعت را متواتر دانستهاند از جمله:
شیخ حر عاملی ضمن بیان بیش از ششصد حدیث و بیش از شصت آیه میگوید: «هیچ شکی نیست که این احادیث به تواتر معنوی رسیدهاست، زیرا برای کسی که قلبش از شبهه و تقلید پاک باشد موجب یقین و قطع میشود.»[??]
همچنین او در مورد برخی احادیث در کتب متاخرین شیعه در مورد رجعت چنین گفتهاست: «رساله هائی در رجعت از بعض متاخرین دیدم که حدیثهای دیگری داشت ولی چون مشتمل بر مطالب غریبی بود - که غالب مردم در اولین وهله منکر میشوند - آنها را نقل نکردم.با اینکه همان مطالب هم از قدرت خدا بیرون نیست.»[??]
علامه مجلسی بعد از نقل احادیث رجعت میگوید: «این اخبار به حد تواتر از ائمه اهل البیت نقل شده، بیش از چهل محدث ثقه در بیش از پنجاه کتاب حدیثی، آنها را روایت کردهاند، اگر این روایات متواتر نباشد، پس در هیچ چیزی ادعای تواتر امکان ندارد.»[??]
مرحوم علامه طباطبائی میگوید: «همانا روایات رجعت، متواتر معنوی است و مخالفین از همان صدر اول، اعتقاد به رجعت را از مشخصات شیعه و ائمه آنان دانستهاند. اگر بعضی از این روایات قابل خدشه و مناقشه هم باشد ضرری به تواتر آنها نمیرسد. علاوه بر این تعدادی از روایات در مورد رجعت صریح و قابل اعتماد است.»[??]
دیدگاه اهل حق
اهل حق به رجعت که از اصول مسلم شیعه است اعتقاد دارند منتها آن را در زبان عامیانه به دون تعبیر می کنند و این تفکر مسلماً اسلامی و شیعی میباشد و هیچ ربطی به تناسخ ارواح بودایی ندارد. رجعت در مرام اهل حق به مفهوم بازگشت برخی از اهل حق و اهل باطل، به امر حق پس از مرگ و پیش از قیامت به دنیا میباشد
پانویس
درباره امام زمان (عج) پرسشهای متعددی مطرح است، مانند مدت عمر، فلسفه غیبت، زمان ظهور و... یکی از پرسشها این است که حضرت ازدواج نموده و فرزند دارد؟ درباره ازدواج امام و فرزند داشتن حضرت، سه احتمال قابل مطرح است: 1. حضرت ازدواج نکرده است. اگر حضرت ازدواج نکرده باشد، فرزند و ذریه نخواهد داشت. اگر این احتمال را بپذیریم، این مشکل مطرح میگردد که چرا امام معصوم (ع) به یکی از سنتهای مهم اسلامی که ازدواج باشد، عمل نکرده است؟ در جواب میتوان گفت: غیبت امام زمان (عج) از سنت ازدواج اهمیت بیشتری دارد و ترک سنت ازدواج با مقام عصمت منافات دارد.(1) 2. امام ازدواج نموده؛ از این رو به سنت ازدواج عمل کرده است، ولی اولاد و فرزند ندارد. در این جا این مشکل پیش میآید که همسر حضرت مانند ایشان باید عمر طولانی داشته باشد، که بر عمر طولانی همسر حضرت دلیلی نداریم و یا این که بگوییم همسر حضرت بعد از مدت از دنیا رفته است.(2) 3. حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد بوده و فرزندان او نیز اولاد داشتهاند و حضرت ذریه داشته است. همان. براساس این مبنا این مشکل وجود دارد که فرزندان و ذریههای امام کجا هستند؟ برخی خواستهاند احتمال سوم را تقویت کنند و از برخی روایات استفاده کنند که امام همسر و فرزند دارد. امام رضا (ع) فرمود: الها! مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان (عج) را در او و خانواده و فرزندان و ذریه و تمام پیروانش عطا فرما".(3) امام صادق(ع) فرمود: کأنی أری نزول القائم فی مسجد السهلة بأهله و عیاله".(4) برخی دیگر درصدد آن هستند ثابت کنند که امام زمان (عج) ازدواج نکرده و فرزندی نیز ندارد. این عده، روایاتی را که بر ازدواج و فرزند داشتن امام (عج) دلالت دارند، ضعیف میشمرند و قابل استناد ندانستهاند. از سوی دیگر روایات فوق که بیان شد، دلالت بر وجود فرزند و همسر امام زمان (عج) دارد، ولی این دسته از روایات دلالت ندارند امام زمان قبل از ظهور ازدواج نموده و فرزند دارد؛ یعنی این دسته روایات تنها دلالت بر همسر و فرزند داشتن امام زمان دارند، ولی اثبات نمیکنند امام قبل از ظهور زن و فرزند دارد. از سوی دیگر این روایات با آن دسته از روایات که داشتن فرزند و همسر را از امام نفی میکنند، تعارض دارد. برخی از روایات هستند که تصریح دارد امام زمان(ع) همسر و فرزند ندارد. مسعودی نقل میکند: علی بن حمزه، ابن سراج و ابن سعید مکاری بر امام رضا (ع) وارد شدند. علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کردهایم که هیچ امامی از دنیا نمیرود، تا فرزندش را ببیند. امام رضا فرمود: آیا در این حدیث، روایت کردهاید: مگر قائم؟".(5) این گونه روایات که بدان اشارت کردیم، درصدد نیستند وجود زن و فرزند را برای امام (ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر، روایاتی داریم که با صراحت وجود فرزند را از حضرت نفی میکند. برخی خواستهاند با تمسک به داستان "جزیره خضرا" بگویند امام عصر فرزندانی دارد و بر آن جزیره، زیر نظر وی، جامعه نمونه و تمام عیار اسلامی را تشکیل دادهاند، لیکن با بررسیهای گستردهای که انجام گرفته، جزیره خضرا افسانهای بیش نیست.(6) واقعیت آن است که نمیتوان به طور قاطع گفت: امام زمان (ع) همسر و فرزند داشته است. شاید بر همین اساس باشد که صاحبان اندیشه و تاریخ نگاران به طور قطع درخصوص داشتن و نداشتن همسر و فرزند امام زمان اظهار نظر نکردهاند. پی نوشت ها: 1.مجله حوزه، ویژهنامه امام زمان (عج)، ص 54 - 55، با تلخیص. 2.همان. 3. همان، ص 56، به نقل از جمال الاسبوع ابن طاووس، ص 510. 4.بحارالانوار، ج 52،ص 52. 5.مسعودی، اثبات الوصیه، ص 221. 6.مجله حوزه، ویژه امام زمان (ع)، ص 57، با تلخیص.
تشکیل زندگی
در این قسمت به اختصار با تکیه بر روایات و اقوال مختلف در این مورد بحث می کنیم .درباره ی نکته دوم که آیا امام زمان (ع) نیز مثل سایر افراد مؤمن تشکیل خانواده داده است یا نه ، دو جواب در این مورد وجود دارد :
اول : از آنجایی که مسأله ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یکی از اساسی ترین مسائل مؤمن و سنت نبوی است ، عادتا نباید امام زمان (ع) از این سنت مهم رویگردان باشد و سرباز زند ، باید مثل دیگر مؤمنین بلکه به عنوان امامی که همه ی سنت های الهی را انجام می دهد این امر را هم انجام داده باشد .
دوم : این که در برخی از روایات هم به این مطلب اشاره شده که امام زمان (ع) دارای اهل و عیال است ، گر چه روایاتی هم دیده می شود که تصریح به عدم آن دارند لذا بعضی معتقدند آن حضرت ازدواج نکرده است و دلایلی برای اثبات عقیده خود ارائه می کنند .
اما اگر امام زمان (ع) دارای خانواده است چگونه می شود ما این خانواده را نشناسیم ؟ در این نکته بحث مفصلی است که در کتب مفصل در مورد امام زمان (ع)مطرح شده است که می توان به آن ها مراجعه نمود .
محل زندگی
اما در نکته اول که راجع به محل زندگی امام زمان (ع) است ؛ اشاراتی وجود دارد که به بخشی از آن اشاره می کنم .در دعای ندبه این جمله به زبان همه ی افراد جاری است : « أین استقرت بک النوی ؛ بل أی أرض تقلک أو ثری ؟! أبرضوی أو غیرها ، أم ذی طوی ؟! عزیز علی أن أری الخلق و لا تری ، و لا أسمع لک حسیسا و لا نجوی ! ؛ (1) ای امام زمان در کجا هستی ، کدام سرزمین تو را در برگرفته است ، آیا در رضوی هستی ؟ یا در غیر آنجا ؟ آیا در « ذی طوی » هستی ؟ برای ما بسیار گران است که همه را ببینیم ولی تو دیده نشوی و از تو هیچ نه می شنویم و نه تو را می بینیم و نه احساسی از صدای تو داریم » .
این درد دلی است در دعای ندبه که به ساحت مقدس امام زمان (ع) شده است ؛ یعنی راجع به محل استقرار و محل زندگی ایشان سؤال می شود و جواب این است که ما نمی دانیم کجا هستی .
نکته مهمی که در ارتباط با زندگی و محل زندگی امام زمان (ع) در کتب تاریخی مطرح شده که بر سر زبان ها هم افتاده ؛ مثلا داستان جزیره ی خضراء آیا واقعا چنین چیزی صحت دارد ؟
در بعضی از کتب مثل بحارالانوار علامه مجلسی وکتاب نجم الثاقب مرحوم علامه محدث نوری و دیگر مآخذ ، مطالبی راجع به جزیره ی خضرا وارد شده است که شرح آن را مطرح نمی کنم ، اما چیزی که هست این داستان در میان شخصیت های برجسته ، موافقان و مخالفانی دارد که امام زمان (ع) در یک جایگاهی تحت عنوان جزیره ی خضرا زندگی کنند .
اما درباره ی موضوع کوه رضوی یا ذی طوی در بعضی منابع ، از جمله همین فراز از دعای ندبه راجع به کوه رضوی یا ذی طوی بحث به میان آمده است . آیا واقعا حضرت در کوه رضوی و ذی طوی زندگی می کند ؟
البته کوه رضوی و ذی طوی ازکوه های اطراف مدینه هستند که به عنوان نقاط مقدس به حساب می آیند و مردم به آنجا توجه می کنند . شاید وقتی هم امام زمان (ع) در آنجا رؤیت شده باشد ، اما به این معنی که در آنجا زندگی کند ، به صورت قطعی مورد قبول نیست .
نکته دیگری که باز در افکار عموم مطرح است ، سردابی است که در کنار حرم مطهر امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام ) در شهر سامرا قرار دارد ؛ آنجا سردابی است که اکنون آنجا را زیارت می کنند ، بعضی ها فکر می کنند یا معتقدند که امام زمان (ع) در آنجا مخفی شده است .آیا واقعا این طور است؟ این هم معقول و مقبول به نظر نمی رسد ، البته خود سرداب به دلیل این که هم محل زندگی امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) بوده و هم امام زمان (ع) در آنجا متولد شده ، جایگاه مقدسی است . و یکی از مصادیق آیه شریفه است که می فرماید : ( فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الأصال ) (1) که درباره ی خانه پیامبر اکرم (ص) است و خانه ائمه معصومین (علیهم الاسلام) هم جزو مصادیق این آیه به حساب می آیند . پس شاید از جمله مصادیق آن همین جایگاه و سردابی است که در سامرا وجود دارد ، اما نه عنوان این که امام زمان (ع) در آنجا پنهان باشد . از این جهت این مسأله توسط صاحب نظران مورد دفاع نیست .
به هر ترتیب ، نکته ای که اینجا قابل بحث است این است که آیا امام زمان (ع) پنهان است و در معرض دید حاضر نمی شود و یا پنهان نیست و زندگی ناشناخته ای دارد که دیگران ممکن است او را ببینند ولی او را نشناسند ؟
از روایات در این باب هر دو نظر را می توان دریافت ، اما آنچه را که غالب روایات و نظرات به آن توجه دارند این است که امام زمان (ع) از دید همه پنهان نیست ، امام زمان (ع) به آن معنی نیست ، به تعبیر حضرت آیت الله حسن زاده آملی که فرمودند « ما غایبیم ، او غایب نیست » او هر وقتی که بخواهد می تواند هر کجا و هر کسی را ببیند ، این ما هستیم که نمی توانیم هر وقتی که اراده کنیم او را ببینیم .
در دعای ندبه می خوانیم : « بنفسی أنت من مغیب لم یخل منا ، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنا ؛ جانم فدایت ای پنهانی که از میان ما بیرون نیستی ، جانم فدایت ای دور از نظری که از ما دور نیست».
بنابراین امام زمان (ع) غایب به معنی پنهان از انظار همه نیست ، بلکه پنهان از انظار بعضی ها زندگی ناشناخته ای دارد که در جمع هست اما جمع او را احساس نمی کنند و او را نمی بینند و یا او را می بینند و نمی شناسند .
حال در این باب روایتی را خدمت شما مطرح می کنم . در یک جمله ای ، دومین نایب خاص امام زمان (ع) این گونه توضیح داده است : « و الله ! ان صاحب هذا الأمر یحضر الفرائض کل سنه ، فیری الناس یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه ؛ (2) به خدا قسم صاحب الامر امام زمان (ع) در همه ی مراسم هرساله ( ظاهرا منظورش مراسم حج باشد ) حضور پیدا می کند ، او مردم را می بیند و مردم را می شناسد ، اما مردم او را می بینند ولی او را نمی شناسند .»
با توجه به این جمله ، امام زمان (ع) در میان مردم حضور پیدا می کند ، اما مردم او را نمی شناسند ، منتها نه در جای معین و مشخص که در این باره حرف ها و احادیث و اخبار فراوانی وارد شده است .
حدیث دیگری از قول امام صادق (ع) است که می فرمایند : « إن للقائم غیبتین یرجع فی إحداهما و الأخری لا یدری أین هو یشهد المواسم یری الناس و لا یرونه » . (3)
این حدیث می گوید : امام زمان (ع) دو غیبت دارد ؛ در یک غیبت بر می گردد . ظاهرا همان مساله غیبت صغری است و در غیبت دیگر امام زمان (ع) را نمی بینند، اومردم را می بیند ولی مردم او را نمی بینند ، در مراسم حضور پیدا می کند ، اگر هم خداوند بخواهد قدرت دید مردم را می گیرد ، به گونه ای که او در جمع باشد واو را نبینند . به هر ترتیب چیزی که می شود بیشتر به آن توجه کرد این است که امام زمان (ع) در میان مردم هست ، در مراسم شرکت می کند . در نقاط مختلف می رود ، به زندگی عموم خصوصا شیعیان خودش اشراف دارد و هیچ چیز از نظرش پنهان نیست ، اما در جایگاه های مقدس و مشاهد مشرفه رفت و آمد زیادی می کند و در شهر هایی ؛ مانند مکه ، کربلا ، نجف ، سامرا و همه ی مکان های مقدسی چون مسجد جمکران ، مسجد سهله ، مسجد کوفه توسط کسانی که لیاقت رؤیت او را داشته باشند ، زیاد دیده می شود .
در کتاب غیبت نعمانی روایت دیگری هم که ابوحمزه ثمالی از قول امام صادق (ع) یا امام باقر (ع) نقل می کند ، می گوید : امام زمان (ع) غیبتی دارد که ناگزیر است از این غیبت و زندگی سری و ناشناخته ، و در جای معینی هم زندگی نمی کند. اما در پایان این حدیث این جمله است که : « مدینه جای خوبی است » .
از این حدیث می توان فهمید ، جایی که آن حضرت بیشتر مواقع حضور پیدا می کند و یا به صورت ناشناخته زندگی می کند « مدینه طیبه » است ؛ یعنی مدینه النبی (ع).
بنابراین بر حسب اعتقادی که داریم ، امام زمان (ع) را ناظر بر همه ی امور و مشرف بر همه ی مکان ها می دانیم و چیزی نمی تواند جلوی اطلاعات امام را بگیرد تا اطراف و اکناف عالم از زیر دید و اشراف اطلاعات و علم امام زمان (ع) مخفی بماند .
ایشان در همه جا حضور دارند اما نه به معنای حضور مادی بلکه اشراف دارد و هر جایی هم که بخواهد حضور پیدا کند ، محدودیتی ندارد و ما باید همه جا خودمان ، اموالمان و رفتارمان را حفظ کرده و مجالس و معابر ، مراسم مذهبی و محیط زندگی خودمان را به گونه ای بسازیم که این لیاقت را داشته باشیم تا وجود مقدس امام زمان (ع) هم اگر حضور ناشناخته ای پیدا کرد ان شاءالله از رفتار و حالات و اخلاق و اعمال و وضعیت جامعه ی ما راضی باشد و قلب مقدسش از همه ی ما خشنود گردد.
از جمله جاهایی که امام زمان (ع) حضور پیدا می کند و حضور دائمی دارد و مستمرا می رود ، کربلای ابا عبدالله الحسین (ع) است و این طبیعی است . این یکی از ظلم هایی است که دل امام زمان (ع) را داغدار کرده و همیشه انتظار دارد خداوند پرده از رخسارش برکشد تا این مظلومیت را از دنیا برطرف کند و همچنین مظلومیت جده ی سادات حضرت زهرا (س) که مظلومه بزرگ تاریخ است .
امام زمان (ع) از جمله اقداماتی که پس از ظهورش انجام می دهد ، گرفتن انتقام از دشمنان حضرت زهرا (س) است . برای این که یکی از القابشان منتقم است و انتقام خون به ناحق ریخته ی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و انتقام مظلومیت حضرت زهرا (س) را خواهد گرفت .
آیا هیچ مظلومی ، مظلوم تر از صدیقه طاهره (س) هست ؟ با آن همه توصیه های خداوند در قرآن کریم به امت پیامبر اکرم (ص) : ( قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی » (4) ؛ « ای پیامبر ! بگو جز محبت نزدیکانم ، اجری و مزدی از شما نمی خواهم » .
از رحلت پیامبر اکرم (ص) که نسبت به حرمت خاندانش توصیه اکید می فرمود چند روزی بیشتر نمی گذرد که درب خانه ی وحی و رسالت و خانه امامت و ولایت به آتش کشیده می شود و یگانه دختر رسول خدا و یادگار مصطفی به جرم دفاع از امامت و ولایت به شهادت می رسد و این امام زمان (ع) است که باید انتقام این مظلومه را بگیرد .
پی نوشت:
1. دعای ندبه .
2. سوره نور ، آیه 36.
3. مهدی موعود ، ص 930.
4. بحارالانوار : 156/52.
5. سوره شوری ، آیه 24.
احترام به علما و اساتید |
ارزش علم و دانش در قرآن: یکی از ارزشهای اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است. «... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ...»[1] «آیا دانایان و نادانان با هم برابرند؟». آیا کسانی که در تحصیل فضایل و آگاهیهای مفید و مؤثر در کمال خویش گام بر میدارند، با گروهی که از حیات جز خواب و خوراک و... چیزی نمیدانند برابرند؟ شکی نیست که برتری و ارجحیت، همانا از آن کسانی است که در راه تحصیل علم گام بر میدارند، و ساعتهایی را به تعلیم و تعلم سپری میسازند و از دیار جهالت و لو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور، هجرت میکنند: آن را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است هر جا قدم نهد قدش خیر مقدم است در پیشگاه علم مقامی عظیم نیست از هر مقام و مرتبهای علم، اعظم است جاهل اگر چه یافت تقدّم مؤخر است عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل بیت همواره بر تکریم علما و دانشمندان دین تأکید شده است. چنانکه امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ[2]؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما.» امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ[3]؛ کسی که به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.» پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَهُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَرَسُولَهُ[4]؛ دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.» انگیزه تکریم علما این همه تکریم و احترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین، بدین جهت است که آنان انسانهای متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعتها، پاسدار اندیشههای ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشن کنندهی چراغ امید در دل آنان و... هستند و گرنه، این همه تکریم برای کسانی که از تعهد و مسئولیت بهرهای نبردهاند معنا ندارد. کسی که اندک آشنایی با تاریخ حوزهها داشته باشد، میداند که تنها عالمان الهی بودهاند که از میان مردم برخاستهاند و همراه آنان زندگی کردهاند و در غم و شادی شریک آنان بودهاند و هر جا خطر و دشواری بوده است، خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع کردهاند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینهی تجلیل و تکریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است. چگونه به علما احترام کنیم؟ 1ـ با تکذیب نکردن آنان: گفتهی علما را به مجرد اینکه با فکر و عقیدهی شما جور در نمیآید، تکذیب نکنید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید که «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله[5]؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفتهی شما فرموده است.» 2ـ با خدمت کردن به آنان؛ علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا رَأَیْتَ عالِماً فَکُنْ لَه خادِماً[6]؛اگر عالمی را دیدی به او خدمت کن. 3ـ با دیدار و زیارت آنان: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَکَأَنَّما جالس رَبِّی[7]؛ کسی که به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و کسی که همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و کسی که همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست». و در روایت دیگر، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «زیارت کردن علما نزد خدا محبوبتر است از هفتاد حج و عمره مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا میبرد و رحمتش را بر او نازل میکند.»[8] 4ـ بیشتر شنیدن: امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا جَلَسْتَ إلی عالِم فَکُنْ عَلی اَنْ تَسْمَعَ أحْرص مِنْکَ عَلی أن تَقُول[9]؛ هرگاه با دانشمندی همنشین شدی، سعی کن بیشتر از آنکه سخن بگویی، گوش کنی.» حکایتهایی از احترام به علمای اسلام 1ـ از آیت الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل القدر و مرجع عصر، پرسیدند که چگونه به این مقام رسیدهای؟ فرمود: اگر به جایی رسیدهام، مرهون احترامی است که برای فقها و علمای اسلام گذاشتهام.[10] 2ـ مرحوم آیت الله بروجردی؛ در مسجد بالاسر کنار مرقد مطهر حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ تدریس میکردند؛ در یکی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شدند که یکی از شاگردان او به قبر حاج شیخ عبدالکریم حائری تکیه داده است، با تندی به او فرمود: آقا به قبر تکیه نکنید، این بزرگان برای اسلام زحمت کشیدهاند، به آنان احترام بگذارید. آیت الله بروجردی برای کتب علمی و دینی، احترام بسیاری قایل بودند و میفرمودند: «در تمام عمرم در اتاقی که کتب حدیث، حتی دارای یک حدیث باشد نخوابیدهام.»[11] 3ـ در یکی از روزها مجلس مباحثهای با حضور مأمون (خلیفهی عباسی) و علمای عصر تشکیل شده بود مردی پریشان حال با لباسی کهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست. مسألهای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، به طوری که توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش کردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند. مسألهی دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این بار به فرمان مأمون او را بالاتر از همهی حضار، نزدیک جایگاه خلیفه جای دادند. پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما تدریجاً بازگشتند. مرد ژنده پوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر کرد بماند. طولی نکشید که بزم شراب گسترده شد و ساقیان آمادهی کار شدند. مرد عالم از مشاهدهی آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با کسب اجازه آغاز سخن کرد و گفت: «من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و کهنگی لباس در مجمع علما شرکت کردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس به صف بزرگان رسانید و سپس مرا به کنار خلیفهی مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی که باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، به علاوه من خائفم از اینکه مستی،عنان نفسم را از کفم برباید و مرتکب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفهی مسلمانان خوار گردم. مأمون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شرکت در مجلس شراب معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.»[12] 4ـ در دو گوشهی مسجد، دو گروه دور هم حلقه زده و نشسته بودند، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شد و به هر کدام نظری افکند و پرسید: آقایان چه میکنند؟ به عرض رسید که یکی از این دو دسته به ذکر خدا و دعا مشغولند و گروه دیگر مشغول مذاکرهی علمی هستند. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «هر دو دسته در راه خیر و سعادتند، ولی من به گروهی ملحق میشوم که مذاکرات علمی دارند؛ زیرا من مبعوث شدهام که مردم را به علم و کمال سوق دهم و سپس به جمع آنها پیوست.»[13]. 5ـ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مجلسی که بزرگان و سالخوردگان اصحابش حضور داشتند، از هشام بن حکم که جوانتر از همه بود، احترام فراوان به عمل آورد و او را بالاتر از همه نشانید، به خاطر اینکه جوانی عالم و گویندهای توانا بود. [14] احترام امام هادی ـ علیه السّلام ـ به عالم 6ـ یکی از فقهای شیعه بر امام هادی ـ علیه السّلام ـ وارد گردید، در حالی که جمعی از علویین و بنی هاشم در محضر امام ـ علیه السّلام ـ بودند. حضرت به آن عالم احترام نمود و جای خود را به او داد. این کار بر علویین و بنی هاشم گران آمد. یکی از آنها نتوانست تحمل کند، به خدمت امام ـ علیه السّلام ـ رفت و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا شما یک عالم را بر بنی هاشم مقدّم میداری؟» حضرت فرمود: مگر خداوند در قرآن نفرموده: «... اِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحوُا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللهُ لَکُمْ...[15]؛ ای مؤمنان! هرگاه به شما گفته شد که جایی را در مجلس بگشایید، چنین کنید تا خداوند نیز نسبت به شما در کارهایتان گشایش به وجود آورد.» و بعد فرمود: «... یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ...[16]؛ خداوند، مؤمنان و عالمان را بر دیگران به درجاتی برتری داده است.» پس چرا ناراحتید از اینکه من یک عالم را به خاطر اینکه خداوند او را بالا برده و عظمت داده برتری دادهام؟ این عالم فلان ناصبی را با اقامهی دلیل و برهان محکوم کرده است و این فضیلت بزرگی است.»[17] حکایتهایی از احترام به استاد 1ـ فرزند حضرت آیت الله العظمی حائری ـ رحمه الله ـ بنیانگذار حوزهی علمیه قم، از پدرش نقل کرده که فرمود: توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم؛ مرحوم سید محمد فشارکی ـ رحمه الله ـ کردهام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدان جا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا میکردم و بدین عمل افتخار میکردم. 2ـ بسیاری از علمای بزرگ هنگام یاد کردن از استاد خود با جملهی «روحی فداه» علاقه و محبت عمیق و سرشار خود را به استاد ابراز میکردند که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم: امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ نسبت به استاد خود آیت الله شاه آبادی ـ رحمه الله ـ چنین شیوهای داشتند هرگاه به مناسبتی نام او به میان میآمد، میفرمودند: «شیخ عارف کامل ـ روحی فداه ـ ». |